« حكم خدا »
اي پسر ، پيروي از مردمِ بدكار مَـكُن
با دغلكاري خود ، خلق گرفتار مكن
كار با كبر1و دغل،از همه كس تلخ و بدس
تو خودت جزء ، همان مردم بدكار مكن
خلق عالم ، همه همدستن و وابسته بهم
اين به همبستگي از دست خود آزار مكن
خلق وابستـه بهـم را ، متفـرق منمـا
تفرقه بر ضررس ، در همه بازار مكن
جمله مخلوق بهم ، همره بر يك هدفند
از هدفشـان متفرق ، زِ سر كار مكن
خلق عالم ، همه دارن به خداوند هدف
آن هدف راه خدا مي بُوَد2، انكار مكن
هرچه در جو جهانس،همه از حكم خداس
خاطر حكم خدايت ،همه را خوار مكن
اين جهان، با عظمت مي بُوَد از حكم خدا
ذره اي بودي و هي خواهش بسيار مكن
هوشياران جهان ، حكم خدا را گفتند
عللـي وارد هـر گفته ي هشيـار مكن
راستي حرف درستيس، ولي پُر خطر است
تو مسيحا نشده ، خود به سر دار مكن
بارها ، كار بد و رسم بد آيد به ميان
تا تواني بـگريز و به بد اقـرار مكن
نفسِ افعي صفتي3 ، خفته به نيروي پسر
اي پسر افعي آدمخور4 و بيدار مكن
اي پسر از ره فرمان خدا ، دور مشو
خويش مستوجب قهّـاري، قهّـار5 مكن
حسن از حكم خدا ،هر چه بگويي توكم است
همه گفتند ، ديگر باره تو تكرار مكن
٭٭٭
1- خود پسندي 2- مي باشد 3- نفس اماره 4- آدمخوار 5- صفت خدا-چيره شونده
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
بیکران زیبا و نکته آموز بویژه شاه بیتِ اول
روح شریف شان شاد
سلامت باشید و سرافراز