اولین بار،در یک برنامه پرمخاطب تلویزیونی دیدمش.
جوانی محجوب ،تودل برو،متین و موقر بود.از آنها که هرگز دروغ نمی گویند وقضاوت نمی کنند.از ارتباطش با خداوندگار هستی :احساس حقارت و حسادت کرده و ازطرفی بداشتنش بخود می بالیدم.درانتها،ترانه ای را بصورت زنده با لهجه ی محلی اجرا نمود و البته صدای قدرتمندش این ضعف را پوشانید.
متأسف شدم که اینقدر دیر با او آشناشده ام و امروز باوجودی که تنها چندروز ازین آشنایی سطحی میگذرد بیش از پیش متاثرم که چون اویی لقب هنرمند و دانش پژوه را یدک می کشد.
می بایست شاعر باشی تا بدانی چه می گویم.
شعر مثل بچه آدم است. او را بدنیا می آوری.می پرورانی.لحظه لحظه بزرگ شدنش را شاهدی و بعداز گذشت سالیانی دراز هم هرلحظه می بینی اش ،خوشایندترین احساسات را تجربه می کنی.تصور کن یکی ازینروزها،یکبیخبر از خدایی پیدا شود و بچه ای را که باخون دل بزرگش کرده ای باخود ببرد و نامش رابر فرزندت بگذارد و همه جا او را فرزند خویش معرفی سازد.آنوقت خواهی دانست که امثال من چه ها کشیده ایم از این جماعت بچه دزد.وقتی پای صحبتهای دوست شاعری نشستم که از او و اعتمادش سوءاستفاده شده بود ؛عمیقاً مظلومیت جامعه ادبی را حس کردم خصوصاً آنهایی که به هیچ تریبونی وصل نیستند.این آقای هنرمند که سری بین سرها درآورده حاضر به اقرار به اشتباه و عذرخواهی نبوده و اصولاً هنوز معتقد است که آنها را خود سروده...هزاران دریغ که شهامت مناظره نداشت تا بعنوان عضو کمینه ی جامعه مفاخر ادبی بفهمانمش که اصولاً اگر شاعر نباشد بساط خوانندگی را نیز می بایست برچید...
در اینجا لازم می دانم قدری مقولهٔ سایه نویسی را بشکافم.
در سایه نویسی از وزن ، ردیف و قافیه شعر شاعر اصلی استفاده میکنند و با جابجایی کلمات و یا استفاده از کلماتی که در ظاهر با کلمات شاعر اصلی تفاوت دارد اما مفهومی واحد دارند همان سروده را بنام خود به ثبت میرسانند .
قطعاً افرادی که با نام شاعر دست به سرقت میزنند اگر بخواهند با احساس و خلاقیت شان شعری سرایند چه بسا اشعار زیبایی از آنان شاهد باشیم اما نکته قابل توجه اینست که نمیخواهند خلاق باشند و لقمه را آماده میخواهند و ره صدساله را میخواهند یکشبه طی کنند.متأسفانه نبودِ سازوکارِ مناسب و اندیشمندانه،عدمِ فرهنگسازی و نبودِ قوانین بازدارنده و جریمه های نقدی و غیرنقدی و..... ازجمله عوامل جانبی است که باعث افزایش حجم سرقتهای ادبی خصوصاً در شبکه های مجازی شده است.در این راستا باید ستود اشخاصی را که بدون دریافت هیچ حق الزحمه ای بصورت خودجوش در مبارزه با این پدیدهٔ شوم، آستینها را بالا زده اند و اگر رخصتی فراهم می بود نام این عزیزان را ذکر می کردم.
و اما سخنی با شما شاعر و خوانندهٔ عزیز :
سکوت و بی تفاوتی در تأیید هر شعری که میخوانیم خاصه اگر اندک تردیدی نسبت به صحت و اصالت شعر احساس کنیم خیانت به جامعهٔ ادبی است.چه بسا قربانیان بعدیِ این پدیده ی تکاندهنده ، خود ما باشیم.
#محمد_نیک روش
زنده باد سخن از دلِ ریشِ ما میگویید .... درتایید فرمایشات بحق و بجای شما هنرمند فرهیخته بیان به مطالب شما با اجازه تان اضافه میکنم که برخی سوء استفاده از صناعات ادبیِ رایج در گذشته هم مثل ( صنعت استقبال ادبی) ؛ سخت براین سرقات ادبی درین عصرِ واویلا دامن میزنند ان هم با زیرکی و پنهانکاری هایی که عموم ِ خوانندگان از بی اطلاعی متوجهِ این نوع سرقت نیستند ولی بالاخره کسانی که در حوزه ی ادبیات تخصصی کارمیکنند می فهمند که کجای کلمات و عبارات و کجای اندیشه را چگونه به نام خود میزنند ان هم با خیالی اسوده بی پروایی نه از خدا و نه از وجدان و نه از خلق خدا .
و این نوعی دزدیِ اندیشه هم هست یعنی چه که چند بیت از شاعری بگنجانند لای دوبیت ِ به زور سروده ی خودشان و ان را استقبال از فلان شاعر بنامند که این در گذر زمان متاسفانه ضربه های جبران ناپذیری بر پیکره ی تمدنِ ادبی ایران زمین میزند .
لعنت الله علی قوم الظالمین حال از هر فرقه و نوع و گروهی که هستند .
سپاس و یاالله