سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 20 فروردين 1404
  • روز ملي فناوري هسته اي
  • قطع مناسبات سياسي ايران و آمريكا، 1359 هـ‌.ش
11 شوال 1446
    Wednesday 9 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

      چهارشنبه ۲۰ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      گربه سیاه
      ارسال شده توسط

      علی رفیعی وردنجانی

      در تاریخ : دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۸
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۵۰ | نظرات : ۰

      مرگ بهترین هدیه برای یک نویسنده است . گربه . می تواند از دیوار راست بالا برود . نویسنده در باره اش می نویسد مرگ گربه ، مرگ نویسنده است . امروز گربه سیاهی را دیدم که در چمن ها غلط می زد . توهم . امروز گربه سیاهی را دیدم که با صدای دهشتناکی میو میو می کرد و همه به او می خندیدند . خنده . هرگز به چشمان گربه سیاه زل نزنید زیرا او هرگز به چشمان شما خیره نمی شود . گریه . لوس بازی اش گل می کند وقتی داری با ولع چلو کباب می خوری اما همین که تکه ای از گوشت را به سویش پرتاب کنی ... . تا به این جا درباره گربه چرت و پرت هایی نوشتم که شما را به عنوان مخاطب این به اصطلاح داستان سرگرم کرده باشم اما از اینجا به بعد هرچه می گویم به جان خودم راست است . خواب دیدم گربه سیاهی شده ام و از دیوار راست همسایه بالا می روم . خواب دیدم گربه سیاهی شده ام و در خواب ، گربه سفیدی را می بینم که خودش را برایم لوس می کند . خواب دیدم همه گربه های شهر خاکستری شده اند و تنها گربه سیاه این شهر من هستم . خواب دیدم موضوع روزنامه نسل فردا این است : گربه . از خواب ها پریدم . کسی در گوشه ای از خانه به چشمهایم زل زد و با لبخند ملیحی که بر لب داشت عاشقانه صدا زد : علی . فرد دیگری از توی آشپزخانه گفت باز هم خواب گربه سیاهی را دیدی که در آشپزخانه برایت صبحانه آماده می کند . من کش و قوسی به اندام ورزشکاری خود دادم و با صدایی رسا گفتم : نه . خواب دیدم کسی به من می گوید در باره گربه سیاهی بنویس که آرزو داشت مانند بقیه سفید باشد اما او تنها گربه سیاه شهر بود .
      علی رفیعی وردنجانی

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۷۵۸۳ در تاریخ دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1