پنجشنبه ۱ آذر
داستان کوتاه
ارسال شده توسط فرامرز شعبانی در تاریخ : سه شنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۲:۳۲
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۴۴ | نظرات : ۲۲
|
|
مرد با عصبانیت درِ خونه رو باز کرد و گفت: گمشو بیرون!
خسته ام کردی! از قیافه ات از صدات متنفرم!
دیگه نمیتونم تحمل کنم برو پی کارت!
با خودش گفت : اینکارا یعنی چی؟
من که کار بدی نکردم!
فقط میخواستم کنارش باشم!
ولی مرد تصمیم خودشو گرفته بود از خونه بیرونش کرد و درو محکم بست.
چند روز بعد درِ خونه باز شد مرد دو طرف کوچه رو نگاه کرد تا مطمئن بشه نیست.
بیرون اومد و با عجله رفت سمت مغازه ی سرِ کوچه!
چند قدم که رفت دوتا پاهاش رفت هوا با کمر زمین خورد.
هنوز گیج و منگ بود که احساس کرد صورتش گرم و خیس شده!
آره خودش بود!
سگی که چند روز پیش بیرونش کرده بود داشت صورتِشو لیس میزد!
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۳۲۹۶ در تاریخ سه شنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۲:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سلام استاد بانو 🌷 منور فرمودید 🌷 زنده و سلامت باشید 🌷 مهرتون روزافزون 🙏🌷 | |
|
سلام بر شاهزاده خانم 🌷 با دیدن آیدی شما بلافاصله یاد این ضرب المثل می افتم : هرچه پربارتر سربزیرتر ! زنده باشید ممنون که قابل میدونید 🙏🌷 | |
|
سلام جناب افشاری 🌷 خوش آمدید 🌷 | |
|
سلام جواد جان 🌷 بروی چشم اطاعت میکنم 🌷 زنده و سلامت باشی و همینطور مهربانی کنی 🌷 دوست داشتنی هستی و دریای لطف 🌷 ممنون که به داداشت سر زدی 🙏🙏🌷🌷 | |
|
سلام بر شما 🌷 ممنون از حضورتون 🙏🌷 | |
|
سلام استاد 🌷 لطف شمارو قدر میدونم و سپاسگزارم 🙏🌷 | |
|
سلام بر شما 🌷 ممنونم از حضور و نظر با ارزشتون 🙏🌷 | |
|
تقدیم به جواد جان 🌷🌷🌷🌷🌷 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️ | |
|
سلام استاد بانو 🌷 ممنونم از حضور دلگرم کننده ی شما بزرگوار 🌷 تحسین میکنم احساس زیبای جنابتان را زنده باشید 🙏🌷 | |
|
🖍️ سلام بر دوست گرامی جناب حسنلو
حتما مستحضرید پیش نیاز ارزشگذاری شناخت است بسیار کنجکاو و مشتاقم بفرمایید چه پیامی از این نثر کوتاه و ساده دریافت کرده اید؟ با ارادت 🌷 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشماجناب شعبانی عزیز
بسیارزیبابود
حیوانات همیشه ازانسانها باوفاترند