شعر حاصل احساس و اندیشه شاعر در رابطه با موضوع، اتفاق و یا حالتی است که آن را با کلمات و واژه های ساده، زیبا و مناسبی به تصویر کشیده و بیان می کند. شاعر این تصویر را با توجه به علائق، خصوصیات و تجارب خود همانند یک نقاش که نقش مورد نظر خود را بر روی بوم ترسیم می کند در قالب واژه ها بیان می دارد. گاهی این واژه ها حتی از چند کلمه بیشتر تجاوز نمی کنند اما می بینیم شعر حاصله از هر نظر کامل و تصویر و تخیلی قوی در آن موج می زند که احساس و اندیشه ژرف شاعر را به مخاطب نشان می دهد.
شاعر بوسیله حواس و تجربیات خود با مصالحی که در پیرامون و محیط اطرافش وجود دارد ارتباط برقرار می کند و شعر را خلق می کند. این مصالح، در خانه، شهر، خیابان، کوچه، بیابان، باغ، آسمان، کهکشان، بهار، تابستان، پاییز، زمستان، روز، شب، دریا و ... همه در دسترس اوست و شاعر برداشت و تجربه خود را در هم تلفیق کرده و احساس و اندیشه ی خود را در قالب کلماتی مناسب به تصویر کشیده و پیش روی مخاطب قرار می دهد. طبیعتاً این تصویر از الهام و شهود اولیه ای بوجود می آید که جرقه ی آن در ذهن وی زده می شود سپس به کشف آن می پردازد و شعر حیات پیدا می کند . وقتی که بیت اول در ذهن شاعر بصورت الهام تظاهر کرد و جوشید وی از تجارب خود کمک گرفته و کوشش می کند با توجه به برداشت هایش به تکمیل آن بپردازد و احساسش را با خلاقیت و شور و شوق در قالب شعر بریزد.
هر شعر دارای یک تصویر است و این تصویر مختص آن شعر خواهد بود.شعرامروز که اسم های مختلف نیمایی، سپید، آزاد، مدرن، حجم، تجسمی و غیره دارند و بعضی از آن ها نه وزن دارد و نه قافیه و در آن ها سخن گفتن شاعر به زبان تصویر و موجز می باشد و تاویل پذیرند همه دارای تصویر هستند بدین منظور مطلبی را که دکتر شفیعی کدکنی در کتاب صور خیال در شعر فارسی آورده است بیان می کنم« به گفته ی سند برگ، کودکی خردسال می خواست بوته ی ذرتی را از زمین بیرون آورد اما نمی توانست و هر چه می کوشید آن بوته بر جای خود استوار بود، اما سرانجام کوشش او به سامان رسید و بوته ی ذرت از زمین کنده شد، کودک با شادمانی بسیار پدرش را از حاصل کوشش خود آگاه کرد. پدرش گفت:« آری، تو هم مردی شدی و نیرویی داری » آن طفل خردسال با غرور در پاسخ پدرش گفت:« آری، همه ی زمین یک سرش را گرفته بود و من یک سرش را تا سر انجام من غالب شدم » این تصویر ذهنی کودک، این تصرفی که تخیل او در بیان واقعیت کرده، این اسناد مجازی، بیان شاعرانه ی زیبایی است که حاصل بیداری آن طفل نسبت به یک گوشه از ارتباط های انسان و طبیعت است.)
البته ناگفته نماند گاهی ممکن است یک شعر تصاویر متعددی داشته باشد. طبیعتا شعری زیبا، دلنشین و کامل است که تصویر قابل تاملی در آن وجود داشته باشد. به این شعر فریدون مشیری بنام مروارید مهر توجه فرمایید:
« دو جام یک صدف بودند
دریا و سپهر آن روز
درآن، خورشید
این دردانه مروارید
می تابید»
شاعر، آسمان و دریا را بسان دو کفه صدف در نظر آورده و خورشید را بعنوان مرواریدی که در درون این صدف قرار دارد و این حالت در غروب همیشه اتفاق می افتد. شاعر چقدر زیبا و جالب آن را به تصویر کشیده است. در اینجا شاعر از مصالح طبیعی یا طبیعت که من و شما به احتمال زیاد برای یکبار هم شده آن را مشاهده کرده ایم و بدون توجه از آن گذشته ایم استفاده کرده است. و همین طور در شعر دیگری بنام عشق گمشده از هوشنگ ابتهاج آمده است:
« در باغ دل شکفت گل تازه امید
کز چشمه نگاه تو باران مهر ریخت
پیچید بوی زلف تو در باغ جان من
پروانه شد خیالم و، با بوی گل گریخت»
شاعر، در این شعر دل را به باغی تشبیه نموده و امید را گلی تازه شکفته در این باغ و مهر را بعنوان بارانی از چشمه نگاه و خیالش را پروانه ای که به دنبال بوی گل رفته است و همین طور پیچیدن به زلف در باغ جان. همه مصرع ها دارای تصویر های روشن و گویایی هستند و بسیار زیبا بیان شده اند. شعر ساده و قابل تامل دیگری دیدم بنام ویرگول از خانم منیره پرورش، با اینکه این شعر از چند کلمه بیشتر تجاوز ننموده است اما بسیار زیبا و جالب جدایی را به تصویر کشیده است:
،
ویرگول
« من ، تو
مقصر ویرگول است»
و آنگاه کوتاه ترین شعری را دیدم که بلندای آن به طول تاریخ زندگی انسان و بی نهایت تصویر در آن موج می زد و آن شعر یک کلمه بود و آن کلمه « مادر» بود.