سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        انور قادر محمد
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰ ۰۵:۴۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۳۴ | نظرات : ۱

        «انور قادر محمد» شاعر، مترجم، مدرس سابق دانشکده ادبیات دانشگاه سلیمانیه و مدیر مسئول مجله العاصفة (از ۱۹۷۸م) در بغداد و ناظر بر چاپ چند مجله ادبی و فرهنگی، دارای ترجمه از زبان‌های فارسی، روسی و عربی، زاده‌ی سال ۱۹۴۸ میلادی در شهرک عربت از توابع شهر سلیمانیه اقلیم کردستان است. او تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه بغداد به پایان رسانده است؛ و در دهه‌ی هفتاد میلادی به شعر روی آورد و همان موقع یک مجموعه شعر به نام «زریان / تندباد» را به چاپ رسانید و بعدها برای همیشه از شعر جدا شد. وی با همان مجموعه شعر جایگاه والایی را در شعر معاصر کردی کسب کرد و از وی به عنوان یکی از چهره‌های سرشناس شعر معاصر کردی یاد می‌شود. 
        انور بعدها راهی کشور روسیه گردید و تحصیلاتش را در آنجا تا سطح دکترا ادامه داد؛ ولی هرگز دوباره به شعر روی نیاورد. وی اکنون در کشور سوئد زندگی می‌کند و دو مجموعه‌ی شعری از وی در سوئد به چاپ رسیده است.

        ▪︎نمونه شعر:
        (۱)
        [خسرو گلسرخی در سرزمين مرگ آواز سر می‌دهد] 
        ديدم…
        تعدادی پرنده‌ی سركش را،
        به سوی سرزمين برف بال می‌زدند.
        گفتم: كجا؟!
        ديدم…
        درخت را، كه قصد سفر بيابان داشت.
        گفتم: كجا؟!
        در قله‌ی خاموشی من می‌سوختم 
        در دامنه‌ی خاموشی ايستاده بودم و خيره می‌نگريستم.
        گفتند: آفتاب اين شهر مرده‌ای‌ست 
        در تابوت ابرها خفته است.
        گفتند: آفتاب اين شهر رخش‌سواری‌ست 
        اندامش به خون آغشته است.
         -چطور توانستی؟
        كه بسپاری خويشتن را به دست اين سفر نافرجام
        چطور توانستی «بدون پا از پله‌ها صعود كنی؟» 
        «دامون» را چراغی كردم
        و در خيابان بی‌مهری آويختمش 
        و آنگاه به دست صاعقه و بارانش سپردم.
        آتش شوق...
        جنگل سبز قلبم را فراگرفت 
        باران‌های شديد آسمان همه باريدند و
        آتش و دودش فرو ننشست.
        دريچه قلبم را برای شَبان باد باز كردم.
        آمد و گله‌ی دود غم مرا
        از راه سرزمين سياه «نيستی» با خود برد.
        من پنجره‌ی چشمانم را برای سپيده باز كردم.
                - چرا دستانت را بريده‌اند؟
                - چرا انگشتانت ريخته‌اند؟
        چطور می‌توانی...
        دستان بريده‌ات را به سوی آسمان بلند كنی؟
        و آنگاه آنها را برقصانی 
        و «مرا ببوس» شان ياد بدهی‌
        به من بگو:
        در اين دريای پر از گِرداب روزگار
        چطور توانستی...
        سيلاب سرخ گِرداب را آغوش بگيری؟
        به زندانيان خطاب كنی: «ای دوستان!
        امروز روز «روزبه» است.
        و اين نقش‌های روی ديوار
        همان حرف‌های روزبه‌اند.»
        چطور توانستی؟ چطور توانستی؟
        ***                
        - مرگ... مرگ ساحلی‌ست آبی و خيس 
        ديرهنگام در آن قدم خواهم زد
        می‌پندارم، رگبار گلوله‌ بارانی گرگ‌زاد است 
        و روی سينه و افق شانه‌هايم رنگين‌كمانی میكِشد.
        «صبحدمان ناله سر می‌دهم و گام بر می‌دارم
        ليلی‌ام در آن سوی پنجره گرفتار خواب عميقی‌ست.
        بيدار می‌شود و می‌فهمد...
        می‌فهمد كه دستانم را بريده‌اند 
        و توان باز كردن پنجره‌اش را ندارند.»
        مرگ راهی است 
        و ای ليلی جان!
        ای دامون عزيز!
        دلگير نشويد كه در آن قدم خواهم زد
        تا از جزيره‌ی دورافتاده‌ی صبح 
        نيلوفر و نان را برای ميليون‌ها «دامون» بياورم.
        مرگ راهی‌ست 
        و می‌روم تا نقشه‌ی تازه و زيبای
        سرزمين غريبان را از آن بياورم.
         
        گردآوری و نگارش:
        #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۷۹۲ در تاریخ دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰ ۰۵:۴۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰ ۱۶:۱۹
        درود برشما
        بسیار عالی خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0