سلام
و
باز هم همچون همیشه در این محفل ادبی و از دوستان فرهیخته و ادیب ، انتظاراتی بی جا داشته و دارم و در شکار دومین آهو منتظر نظرات ایشان بودم در باب آن شعر زیبا که از قضا نه در پای آن شعر بلکه در گوشه و کنار سایت و در خلال بهانه جویی های جماعت همیشه طلبکار ، به جای پرداختن به شعر و شاعر ش از دید نقد و یا حتی ذوق و سلیقه ، چند نفری از ادیب ترین ها ، دیواری کوتاه تر از قیافه ی شش در چاهار نگارنده نیافتند تا به نقد که نه ، به هجو ش بنشینند ؛ اتفاقی نامیمون و مذموم که در بسیاری از فرهنگ ها ی جاری در جهان حتی در عامیانه ترین شکل شان، سال هاست که جایی ندارد چه رسد به جمعی که داعیه ی ادبیات دارند و ادعای ادب و بر اساس آن چه از منابع مورد وثوق شنیده ولی به چشم ندیده ام ( به دلیل عقب بودن ام از پیشرفت های مدرن بشری و عدم استفاده از آن ها ) نشان این گونه رفتار را تنها در شبکه های اجتماعی مجازی و آن هم در بین شاخ ها و گنده لات ها می شود دید و به هیچ روی حاضر نبوده و نیستم به خاطر ضایع شدن حقی از خود یا روا داشتن این گونه ناروایی های ناجوانمردانه ، آن ها را حتی سربسته و در لفافه بازگو کنم
ولی
باز گفتن اش در این جا از آن روی است که از خطر سرایت اش به دیگران و نیز سختی مکافات اش برای گویندگان ، بیم دارم و مهم تر این که محفل گرم ، صمیمی و بیش و پیش از تمام توصیفات ، محفل ادبی ناب که از آنِ تک تک کاربران اش است و به خون جگر خوردن ها حاصل شده است ، حیف است که آلوده ی چنین زواید پلشتی گردد که نه تنها هیچ فایده ای نداشته و نخواهند داشت بلکه به تمامی بیهوده هستند و زیان بار...
.
.
.
اما فارغ از این حرف ها که بی گمان انحراف از طریق حق است به شعر برگردیم و لذت خواندن سپیدی همه جانبه شعر را با یکدیگر شریک شویم و از شاعر عزیزش سپاس گزار باشیم بی حد و بی حصار بابت آفریدن چنین نادره نگاری ...
- غروب آخرین ستاره
شب
به دنبال مأوایی
برای چال کردن تنهایی خود
ستاره ی اقبال ما
میلیاردها سال نوری فاصله دارد
شاید شبنم چشم پریزادی
در آخرین جنگ خدایان
زمین را طلسم کرده باشد
تا غروب آخرین ستاره...
عارف افشاری ( جاوید الف )
( طبق معمول این صفحه ، من خود در ابتدا از ابراز هر نقد و نظری خودداری می کنم و چشم به راه دوستان دست به سینه می ایستم )