سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        آن 5 نفر
        ارسال شده توسط

        محمد شمس باروق

        در تاریخ : دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۴:۳۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۰۴ | نظرات : ۰

         
        این 5 نفر ناشناس  را در عکس می بینی. در سکوت و بی خبری به آنسوی پل می روند . مگر آن سوی پل چه خبر است که سر شان را پایین انداخته و آرام و بی صدا از ما دور می شوند. و آن سو  رفتن چه سودی دارد که یک دنیا طی طریق می کنند. در این عکس  کهنه و قدیمی  نه اسمشان مشخص است نه  تصویرشان واضح . داستان فداکاری پنج ناشناس در گذر از پل خرمشهر برای معطل کردن بیشتر عراقی ها ، این عکس کاملا واقعی است و این پنج نفر آخرین نفراتی هستند که دارند آن طرف پل خرمشهر می روند تا نیروهای عراقی را معطل کنند تا زن و بچه ها  فرصت بیشتری داشته باشند تا شهر را خالی کنند. این 5 نفر  هرگز برنگشتند و ما نه نامشان را فهمیدیم و نه تصویرشان را داریم! همان طوری که خیلی از جوانان ما از پل دنیا گذشتند و برنگشتند. بغض عجیبی پشت این عکس هست و باور کنید هر بار که این عکس را می بینم گریه که نه بلکه ناله می زنم  .
        به یقین آنها از پل صراط گذشتند پلی که گذشتن از آن برای خیلی از ما سخت و ناممکن خواهد بود
        به سلامتی آن 5 نفر و تمام آنهایی قول برگشت به مادران و بچه هایشان دادند ولی برنگشتند. به سلامتی آنهایی که یواش یواش اسمشان از سر کوچه هایمان برداشته می شود. به سلامتی آنهایی که تصویرشان دیگر قدیمی شده و کلاسمان را برهم می زند به سلامتی مادری که وقتی سربریده فرزند را دید گفت قول داده بود برگردد برگشت. پسرم سرش می رفت قولش نمی رفت سرش رفت ولی قولش نرفت  . جای خدا و شما در بین ما خالیه، بی شما نه خدا رسیدیم نه به آروزهایمان،  بعضیاز ما بهانه دنیا را کردیم و غرق زر و زور و ثروت و بعضی ها هم در کنج خلوت دق می کنیم، نا رفیق ها ما را که نبردیدآن طرف پل لا اقل می گفتید آن طرف چه خبر است. 
        اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکَشَفَ الْغِطآءُ،"
        "خدایا گرفتاری بزرگ شد،و پوشیده بر ملا گشت،و پرده کنار رفت
        محمد شمس ساعت 5 صبح روز یکشنبه 11 آبانماه 99

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۵۰۹ در تاریخ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۴:۳۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0