يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ تصویرنویسی شاعر مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)
|
|
در پاندمی اندوه
امّید رفته از هوش...
|
|
|
|
|
هرچند پر ز داغیم، سرخورده ی فراقیم
یخ بسته ی سکوتیم، دی ماهِ شهرِ تبریز..
|
|
|
|
|
سرم بر شانه ی پاییز
می گریم
بهارِ آرزویم را
|
|
|
|
|
از زمزمه ی عطر تو بر لاله ی گوشم
شعر و قلم و واژه و تن، مستِ جنون است....
|
|
|
|
|
خودم اینجا
به زیرِ سایهی عادت
نگاه شعرِ من اما
به سوی قبلهی یادت...
|
|
|
|
|
ای فلانی جانم
قمصرِ کاشانم
من دلم میخواهد
تپشِ قلب تو را
در هوای تازه
با نوای عاشق چلچلهها
|
|
|
|
|
آغوش بگشا
هیچ جا خانهی خودم
نمیشود...
|
|
|
|
|
من لاک زدم ناخن غم را که نفهمی
حال دل من بی تو چه ناجور خراب است
|
|
|
|
|
نفس های همه گلواژه های من
به فصل بودنت وصل است
قلم می رقصد از عشق تو
آبی، آسمانی
زرد و ن
|
|
|
|
|
و دلم در تپش عطر خیال
غوطه ور است...
|
|
|
|
|
متن پیراهن من
از خیالِ بارشِ آغوشت
گل داده...
تار موهای بلند شعرم
|
|
|