قاتل نامرئی لبخند من ...
3- مدتی هست که
در گوشه ی زندان سکوت
از سرودن سیرم...
4- میکشد باز
خزان
بر سرِ دخترک احساسم
شالِ نارنجی پرمهرِ تو را...
5- سرم بر شانه ی پاییز،
می گریم
بهارِ آرزویم را...
6- تو نسیم صبحی که
نوازشهایت
باز کند
چین پیراهن و ابروی مرا
می نوازد زخمه ی مهر سرانگشتانت
شب طولانی گیسوی مرا
7- نارنجیِ مهرِ کوچه ی پاییزی
لبخندترینی ز غزل لبریزی
در کافه ی دیدار تو می چسبد باز
نوشابه ی شعر و کوفته ی تبریزی
8-شوکرانِ پاییز
مهرِ از غم لبریز
شهر آغوشم شد
بی تو مثلِ تبریز
9-دوباره شعر پاییز و هوا از بغض لبریز و
درخت زرد دلتنگی شکوفه می دهد غم را...
10-یکشنبه و وزن و غزل و حاشیه ها
چایی و ترانه و غمِ ثانیه ها
بی وزنی اشعار من و لبخندت
جولان سکوت و بغضِ این قافیه ها
11-مگر آغوش تو باغ گل یاس است
که جانم مست عطر نابِ احساس است
12-ای امان از تپش خاطرهای
که مثال پاییز می دزدد
برگ برگ غزل لبخندم...
پ.ن:
چه تلخه که بعضی یادها نمیمیرن بلکه از وقتی به وقتِ دیگه منتقل میشن...
13-اجاق شعر من کور است در کابوسِ هجرانت
به جانم هدیه کن یلدای بی مانند چشمانت
مهناز نصیرپور
بسیار زیبا و جالب بود ند