جمعه ۱۲ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ متن های احساسی شاعر حسین خاموش
|
|
امشب، در دل شب
با چشمان پر از اشک
با گلوی پر از بغض ...
|
|
|
|
|
با عرض سلام و ارادت!
تازه هفت ساله و کلاس اول مدرسه بودم. من و برادر و خواهر کوچکترم منتظر امدن پد
|
|
|
|
|
در طول زندگیم به این اندازه سرخورده و اندوهگین نه شده بودم و ...
|
|
|
|
|
سلام دوباره
بعد از یک حادثه، دچار خون ریزی مغزی شدم و نه توانستم که در جمع شما خوبان باشم.
|
|
|
|
|
دلم گرفته از این شهر دو رنگی
از این هوای آلوده و نفس گیر
از این آدم های بی احساس
از این بلند منزل
|
|
|
|
|
انگاه که تاریکی شب فرا میرسد
آنگاه که شهر لبریز از سکوت می شود. آنگاه که همه مردم شهر به خواب عمیق
|
|
|
|
|
امروز صبح!
عطر تنت به جاده پچیده بود و مرا یکبار دیگر مست و شیدا کرد
با خود برد به گذشته های نه چن
|
|
|