يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ باران شاعر آمنه اقلیدی
|
|
دستم همه شب به سوی این درگاه است
مهمان توام خدای من یک ماه است
|
|
|
|
|
باز در غربت مجهولی در جا زده ام
غربتی که در آن بهشتی نیست
می مانم
باز دوبار
|
|
|
|
|
«تمام ناتمام من با تو تمام ميشود»
بوسه به چشم آیینه بی تو حرام میشود
در لب چشم ناز تو
|
|
|
|
|
عشق حاتم بود و دل هم خوان او
آرزو تنديسي از مهمان او
عش
|
|
|
|
|
غروب بود
و آسمان خون فام، شرمسار
در پس چادر سیاه شب می خزید
و دشت تفتیده تر از خورشید
|
|
|
|
|
و ترنم نگاهت
فاجعه ی عشق را
به نرمی پرهای فاخته در دلم دوخت
هیچگاه
التهاب چشمان مرا پی
|
|
|
|
|
صداي پاهاي شب روي تنت جون ميگيرن
پولكاي آسمون لبي به دن
|
|
|
|
|
مي روم آهسته در افكار خويش
می زنم مضراب غم بر تار خويش
ياد ايامي كه در پس کوچه ها
|
|
|
|
|
هميشه دستي تلخ ميان قلب من و لحظه هاي شاداب من است هميشه آئينه اي در من به سنگپاره ي ا
|
|
|
|
|
پائیز دلم اگر بهاران شده است
وین باغ خزان زده گلستان شده است
تبریزی ذوق سبز ایوان دلم
مفتو
|
|
|