جمعه ۵ بهمن
اشعار دفتر شعرِ مهر واژه شاعر رضا جوکار
|
|
بازی رنگ ها
شیطنت فصل هاست
|
|
|
|
|
در مرام کویر نیست دریا شدن
|
|
|
|
|
بی نخ ات
در اوج تنهایی ام
|
|
|
|
|
مغرور تر از ماه رویت ندیده ام
|
|
|
|
|
در قمار لحظه ها
به آسانی سخت باختم تمام بودنم را
|
|
|
|
|
پای پنجره نگاهت
موهایم رنگ شعرهایم شده
|
|
|
|
|
بر دیوار مهربانی قلبت
جامه ای از مهر بیاویز
|
|
|
|
|
از نذر داشته هایت
کمرش خمیده تر شد
|
|
|
|
|
هزاران دست
دست به دستم کردند
|
|
|
|
|
قلبم زخم برداشت !
از خنجری که آن دخترک
در ابروانش پنهان کرده بود...
|
|
|
|
|
یادت مرا به كجا خواهد برد؟!
|
|
|
|
|
از کوچه غزل نخواهم گذشت...
|
|
|
|
|
به شعرهای سپیدت قسم
سالهاست که سعی کرده ام
مثل خودم باشم
اما طلسم آیینه نگذاشت
|
|
|
|
|
راس ساعت صفر،
عروس شدی!
و به جای من
زمین رخت دامادی بر تن پوشاند...
|
|
|
|
|
بانوی شرقی
از آن هنگام
که گیسوان پرچین و بی قرارت را
به باد بخشیدی
آفتاب فقط
از لا
|
|
|
|
|
راست می گویند
در کنار تو خوابیدن گناه بزرگی ست
وقتی خواب فاصله ها را بیدار می کند
|
|
|
|
|
به اوج می اندیشم
به آبی بی انتها!
به شوق پرواز بالهایم در گستره گیتی ...
|
|
|
|
|
آسمان خراش ها،
تنها دلخوشي كودكي ام را ربودند...
|
|
|
|
|
نازنین!
قصری نمی خواهم که مستاجرش باشم
|
|
|
|
|
از آسمان عشق، باران محبت مي بارد
|
|
|
|
|
در خانه ايي چشم گشودم
كه فقر زودتر از من زاده شده بود
قرص ناني ندارم
اما هر شب با قرص ماهم
|
|
|
|
|
گويند؛ در آسماني! اما اين چه رازيست كه هر گاه سر بر خاك مي نهم به تو نزديكتر مي شوم!؟
|
|
|
|
|
«مرگ آواز»
باز غوغایی دیگر در باغ! تیر در گلو قناری در خون و آن سوتر شکا
|
|
|
|
|
مدام در این اندیشه ام اگر شعرهایم عاشق شوند چگونه معشوق را با این همه واژه های سرکش آشنا ک
|
|
|
|
|
چشمانم تار می شود و نمی توانم سیمایش را در وجودم به نظ
|
|
|