صفحه رسمی شاعر منوچهر فتیان پور (راد)
|
 منوچهر فتیان پور (راد)
|
تاریخ تولد: | دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۴۲ |
برج تولد: |  |
گروه: | شاعران سپید |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | يکشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | شوشتر |
علاقه مندی ها: | شعرهای آئینی ،غزل،اجتماعی،قصیده،مثنوی، رباعی ،عاشقانه.... |
امتیاز : | ۱۲۷۶ |
تا کنون 135 کاربر 413 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
|
لیست دفاتر شعر
۱ |
|
۲ |
|
۳ |
|
۴ |
|
۵ |
|
۶ |
|
۷ |
|
۸ |
|
۹ |
|
۱۰ |
|
۱۱ |
|
۱۲ |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
صالح
صالح ،ازخانه بیرون آمدی اما نمی بینم تورا
همه ازدرد وغم می میرند پس نمی آیی چرا
...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۲۴۸۹ در تاریخ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸ ۰۰:۱۲
نظرات: ۲۱
|
|
خواب بهشت دید ه ام!
دست هایش برشانه هایم می کشید
...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۲۱۶۴ در تاریخ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۸ ۲۲:۵۳
نظرات: ۱۲
|
|
سخت ترین
بیماری قرن کرونا ست
وقتی که....
دمای بدنت بالا می رود
و جهان را به رعایت بهداشت ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۲۰۴۳ در تاریخ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۸ ۰۲:۰۱
نظرات: ۷
|
|
"دنیا" درست
درحقم حکم نکرد
نقضی نبود
که همه چیز را اعدا نکرد
خسته ام
زین فاصله
نقطه ی من را ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۱۸۵۳ در تاریخ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸ ۰۳:۱۳
نظرات: ۱۶
|
|
کاش می شد چون فرهادکوه کن عشق را
بردل سنگ می نوشت
شیرینی عشق رابا یاد فرهاد آغاز کرد
کاش م ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۱۶۸۷ در تاریخ دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۸ ۰۰:۰۵
نظرات: ۴
مجموع ۱۱۸ پست فعال در ۲۴ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر منوچهر فتیان پور (راد)
|
|
قسمت سوم : خوابگاه اگر وجود خدا “باورت” بشه خدا یه نقطه میذاره زیر باورت و “یاورت” میشه… سلام عمو آرتین خوبی نفسم ،حالم خوب نبود دورم شلوغ بو
|
|
|
|
قسمت دوم خوابگاه بعد از سال تحویل پارامیس پیامکی ارسال نمو د برای شروع دوباره وباز تولید (مربع پارامیس-سما مربع ) دقیقاًراس ساعت 1:51بامداد سلام شب بخیر رفتم بیمارستان بفرست
|
|
|
|
الو سلام عمو آرتین سلام بفرمائید پارامیسم دختر شهداد که اومدید مراسم بی بی ام یادتون اومد ؛خُب ؟ راستش عموببخشید من بد جوری گرفتار شدم نیاز به پنج میلیون تومان دارم ق
|
|
|
|
غروب روز یکشنبه مسافر زده بودم تا چهار راه طالقانی موقع برگشت که قصد داشتم برم منزل خانم بسیار زیبایی کنار خیابان صدا زد تاکسی شهرک سلمان دربست ، ایستادم جلوی پاش ترمز کردم گفتم خانم
|
|
|
|
درهوشیاری بودم که از کنار اداره ردمی شدم و خودروی پشت سرم ترمز گرفت و ایستاد نگاه به پشت سرم کردم دیدم از دوستان قدیمی است گفت به پر بالا حالا که سوارشدم ؛&nb
|
|
مجموع ۲۳ پست فعال در ۵ صفحه |