سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 19 دی 1403
  • قيام خونين مردم قم، 1356 هـ ش
9 رجب 1446
    Wednesday 8 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

      چهارشنبه ۱۹ دی

      دو غزل قدیمی؛ خیال و شمیم ( 1383 )

      شعری از

      امیرحسین مقدم

      از دفتر ما صابر دردهای خویشیم نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۱ ۱۷:۱۱ شماره ثبت ۹۹۴۵
        بازدید : ۱۲۰۵   |    نظرات : ۱۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

       

       

      خیال

       

       

      صنما غم تو دارم، که نهان ز دیدگانی

      نه تو در نظر هویدا، نه تو غایب از مکانی.

       

      به زبان نمیتوانم، به تو راز دل بگویم

      به غزل سِتایمت، تو، صنمی، خدایگانی.

       

      همه در خیال من تو، غزلو غزالِ من تو

      تو ورای هر تصوُّر، تو فراتر از گَمانی.

       

      به طراوت و لطافت، چو تو گُل کسی ندیده

      به صداقتی که داری،  تو یگانه زمانی.

       

      همه شب در این امیدم که دمی به خوابم آیی

      به ضیافتی که شاهی به گدا دهد نشانی.

       

      به شبِ پریشِ زلفت دل و دینْ زِ من ستاندی

      به نگاه مست و مخمور و دو ابروی کمانی.

       

      دل چون کویر من بین، شده از نگات، گلزار

      تو میان این گلستان، گل سرخ آسمانی.

       

       

      شهریور 1383

       

       

       

      شمیم

       

       

       

      دو گیسوی تو با ما داستان ها زیر سر دارد

      لبانت در پسِ هر واژه مفهومی، زِ سَر دارد.

       

      اگرچه قصّه‌ات را گفته‌ام، از قول دل صد بار،

      ولی این ماجرا،  هر دفعه ، لطفی تازه تر دارد.

       

      حدیث بوی پیراهن  شده درگوشم افسانه.

      برای من شمیم زلف تو، عطری دگر دارد.

       

      خداودندا زمین و آسمانم را فروزان کن

      که خورشید درخشانت به ما هم خوش نظر دارد.

       

      اگر قربان کنم جانم، چو اسمعیل در مذبح،

      کجا در شکر وصل او، سر مویی اثر دارد.

       

      به خون دل کنم رنگین تمام واژه هایم را،

      اکر بادم خبر آرد که یار عزم سفر دارد.

       

       

       

      پاییز 1383

       

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2