حکایت عشق

سلام حریت داریم و بسیار تا دلتان بخواهد استاد عزیز سلام
استاد عزیز ان ایمیلی که به دست شما رسید یک ایمیل و اطلاعیه عمومی بود و داخل متن ایمیل متذکر شدیم که این ایمیل عمومی می باشد<< و تنها برای شما ارسال نشده بلکه برای اکثرا کاربران ارسال شده این یک تمام.
۲- اشعار طبق ساعت و تاریخ ارسال تایید شده و زودتر از وقت معین مثل باقی اشعار دیگران در پروفایلشان نمایش داده شده تا ساعت شش صبح با باقی اشعار ارسالی بر روی صفحه اول سایت نمایش داده شود. وفکر کنم به وقت ایران چیزی تا شش صبح نمانده صبوری خوب چیزی است!
۳- از شما استاد بزرگوار که کاربر و استاد قدیمی سایت شعرناب می باشید نحوه تائید و زمان بالا امدن اشعار را ندادید بعید است!؟
۴- گذشته از گذشته ای که ما و شما خوب می دانیم که چه مدت درسایت بودید و چقدر عزت و احترام فی مابین بوده و به چه علت و بخاطر چه شخص واشخاصی مدت زمانی مارا ترک نمودید و خود واقفید و یادتان می اندازم وقتی تهران بودم در خیابان نجات الهی شمارا دیدم و به من فرمودید بخاطر فلان شخص معلوم الحال بی نزاکت.. .. که با ما و سایت مشکل پیدا کرده بود نمی توانید تشریف بیاورید...
ورنه همیشه مثل الان امدید و رفتید جز عزت و احترام برایتان نگذاشتیم و باز خواهیم گذاشت ناگفته نماند اگر دقت کرده باشید بارها شعرتان از زمان بازگشتان به سایت انتشار ثابت زدیم و در مکان بسیار خوب سایت به عنوان استادی عزیز و دوستی محترم قرار دادیم حتی همین شعرتان را اگر اشعار دوربرتان را نگاه کنید متوجه می شوید.. البته وقتیکه امد بالا صفحه اول سایت تا بدانید انچه درباره ما فکر کردید و شمارا تشویق نه تحریک !می کنند که این گونه راجب مافکر کنید این نبوده ما جز مهر ورزی چیز دیگر نمی دانیم لذا خیلی ها فکر کردند ما محتاج نگاه و قلمشان هستیم خیر ما نگاهمان بخداس و لا غیر .. یاحق
درضمن ان ایمیلی را که فرمودید حتی سر در سایت هم به صورت اطلاعیه زدیم چطور متوجه نشدید که این پیام عمومی میباشد !؟

امروز پیامی از مدیریت سایت دریافت کردم که از رد و بدل کردن تلفن یا ایمیل در سایت خودداری کنید و این آخرین اخطار است ؟؟؟!!! من هیچ کدام از این کارها رو نکردم نه تنها نیازی به حضور در سایت ندارم بلکه حضور خودم را مایه آبروی سایت میدانم ... بدینوسیله پایان حضور دوباره ام در سایت رو که به اصرار بعضی دوستان بود اعلام میکنم امیدوارم آنقدر حریت داشته باشند که این پیام را نمایش دهند

هرچند این شعر هیچگاه در صفحه ی سایت نمایش داده نشد

برای آنکه به دامـت افـتـم پـریـده ام تـا کمان بگیری
بـزن به تیرم کـه بـی قـرارم روال چشمت خبر ندارد
درود
دستمریزاد

صلوات بفرستید که سو تفاهمی بیش نبوده است .

سفر کنم تا شکو نامت
اگر چ . مرغی شکسته بالم
من جنوبی ترین کویرم
شمال چشمت خبر ندارد

سلام جناب صالحی بزرگوار
نوشیدم از شهد غزل زیبایتان و آموختم از قلم زرنگارتان
در پناه حق

درودها



✋✋✋✋✋

درود

درود فراوان استاد عزیز
بسیار زیبا و دلچسب بود

سلام جناب صالحی
انشالله حال دلتان خوب باشد . چه باشید و چه نباشید ما دوستتان داریم و پیش از اینها عرض ارادت کردیم و خواهیم کرد