گورکنهای ماهر
هميشه مردهها را جاى عميق دفن مىكنند
آن قدر عميق
كه صدها سال بعد اسكلتشان تبديل به آدم ديگر نشوند
من عكست را آنقدر سمباده مىكشم
كه لايههاى ديگرى از تو بيرون بريزد
از برادههاى ريخته شده بر زمين
مردى سر در مىآورد و خودش را مىكُشد
تا قصهى نيمه كاره را رها كند
از برادهها گرگى زوره مىكشد
ميان برادهها از مردى اعتراف مىگيرند
مگر چند نفر را در خود پنهان كردهای
كه به هر سمت اتاق مىپيچم
زخم تازهاى روى صورتم مىافتد
.
عکست را سمباده میکشم
لایه لایه به تو نزدیک میشوم
دستهایت را بر دهانم بند میزنی
اتاق کبود میشود
و چهرهی سیاهت از چشمانم بیرون میریزد
من اما گوركنى شدهام
جنازهات را آنقدر عمیق دفن میکنم
تا از آن سر دنیا سر در بیاوری
و من بار ديگر تو را اتفاقى در خيابان نبينم
حالا هر قدر خودت را كنار هم بچينى
نمیتوانی به زندگى برگردی
برگردى به اتاق
برگردی به قاب عکست
برگردی به من
باید زندگی انقدر تو را دوست داشته باشد
تا بتوانی از میان برادهها خودت را زنده بیرون بیاوری.
#تکتم_آقابالازاده
#شعر_سپید
#قدیمی
جالب و زیباست