برمی گردیم
ما کبوترانِ جلدیم
صبح زخانه میرویم
عصر، برمی گردیم
خانه وخانواده عشقمان شده
به پشت کوه قاف ،
شاید برویم !
ولیکن برمی گردیم
شاید برویم ،
به آن دیارِ دورِعاداتِ فرنگیِ فرنگ
ولی علم است نیّت
باید ادا شود
دوباره برمی گردیم
مثل مرغان مهاجر
به زمستانی پُر از شلاقها
کوچ میکنیم ز درد
ولی در بهاری سرسبز
برمی گردیم
ما می گذریم ز پشته پشته آتش
شاید بسوزیم
ولیکن برمی گردیم
ما می گذریم زهیمه هیمه دردها
شاید بِرَنجیم
ولیکن برمی گردیم
درحیاتی ازحیاطِ زندگی اگر نشد ،
در قالبِ روح
" جاری درخاطره ها "
ولیکن برمی گردیم
به یک ، عزیزی گفتم :
وقتی که ز پیش ات رفتم ،
خواب ، مرزِ دیدارِ شماست
دلت هروقت برایم تنگ شد
تو بخواب !
پس ازآتش زدنِ پَری ز یادم ،
ای نواده ی ،
خوب وقشنگِ حوای پُرازهوا و،
عاداتِ عدن نمودنِ عدم ، ز آدم !
برای بوسه هایی ، بامزه و بانمک
ز گونه هایت که پُر از شیرینی ست
مطمئن باش، روح و لب وعشقِ من
هرسه برمی گردیم
بهمن بیدقی 99/12/18
بسیار زیبا و شورانگیز بود
زنده باد ایران