درودها!
🍀🌷🍀🌷🍀
نوبهارَست و هوا خوب، به دشت و دَمَنا
دامنِ دشت پر از لالۀ خونین کفَنا!
عطر، افشان شده با سازِ خدا میرقصند
سوسن و نسترن و رازقی و یاسَمنا
سبز شد چهرۀ زیبای طبیعت از نو
بر دلم مانده ولی، حسرتِ باغ و چمََنا!
مثلِ چین، مثلِ کُره، مثلِ همه جای جهان
کرونا آمده افتاده به جانِ وطَنا!
دوستی گفت که ویروسِ کذایی و لعین
ظاهرا آمده از مُلکِ خَتا و خُتنا!
این وسط عدّه ای از مردمِ آگاه و فهیم
اکثراً صاحبِ یک خودروی همچون لگنا،
بی توجّه به چنین وضعِ خرابی، شدهاند
عازمِ رشت و فسا، یا به خلیجِ عدَنا!
عدّهای آدمِ بیکار در این وضعِ خراب
بیخیالند و سرِ کوچۀ خود، پَرسه زَنا!
کاشکی بر سرشان، مثلِ عقابی برسد
گشتِ ارشاد و بگیرد، بنِشاند به وَنا!
عدّهای خانه نشینند و قرنطینه شدند
خانههایی که شده غمکدۀ مرد و زَنا!
دائم از وحشتِ آلوده شدن بر کرونا
می زنند الکلِ طبّی به سراپای تنا!
توصیه آمده بسیار، مراقب باشیم
گر رعایت بکنیمَش، تو و امثالِ مَنا!
گر چه افرادِ زیادی کرونایی شدهاند
در همه جای جهان، خسته و آزرده تنا،
باش بهداشتی و خوب، حواست باشد
که نبادا بزنی دست، به چشم و دهَنا!
این هیاهوی پر از فاجعه هم میگذرد
رختِ بهبود بپوشند همه بر بدنا!
#محمدعلی_سليماني_مقدم ۰۵-۰۱-۱۳۹۹
🍀😊🌷🌷😊🍀
درودها جناب سلیمانی مقدم بزرگوار
جدا با خوانش شعرتان هم غمگین شدم و هم خندیدم.
شعرتان طنز به معنای واقعیست
سخنی که به ظاهر میخنداند؛ امّا در باطن میگریاند.
خندهای تلخ
و گریستنی از جنس دردِ دلآگاهی
امید که همه اصول بهداشتی را رعایت کنیم و باز هم امید که هرچه زودتر این ویروس منحوس ریشهکن شود.
از آن بهار به این بهار رسیدیم؛ امّا تمام نشد.
این پیام هم خطاب به تمام اهالی سایت ادبی شعر ناب:
درودها یاران سبز و بهاری!
بهاری دیگر از راه رسیده است و همچنان کرونا جاریست.
الهی که همیشه حال و هوای دلتان عالی باشد.
مواظب خودتان و خوبیهایتان باشید.
در بهاران زیبا، شما را به خوانش بهارانههایی ناب از بزرگان ادب پارسی میهمان مینمایم.
امید که عطرِ این بهارانههای ناب، نوازشگرِ احساس زلالتان باشد.
🍃🌸🍃
باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختی لعبتی ديگر شود
باغ همچون كلبهی بزاز پرديبا شود
راغ همچون طبلهی عطار پرعنبر شود
رویبند هر زمينی حلّهی چينی شود
گوشوار هر درختی رشتهی گوهر شود
چون حجابی لعبتان خورشيد را بينی به ناز
گه برون آيد ز ميغ و گه به ميغ اندر شود
افسر سيمين فروگيرد ز سر كوه بلند
باز ميناچشم و زيباروی و مشكينسر شود
عنصری
🍃🌸🍃
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصّهی دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصّهی مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا برِ دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
حافظ
🍃🌸🍃
صبا به تهنيت پير میفروش آمد
كه موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد
هوا مسيحنفس گشت و باد نافهگشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
كه غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نيوش از من و به عشرت كوش
كه اين سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
ز فكر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حكم آنكه چو شد اهرمن، سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم كه سوسن آزاد
چه گوش كرد كه با ده زبان خموش آمد
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پياله بپوشان كه خرقهپوش آمد
ز خانقاه به ميخانه میرود حافظ
مگر ز مستی زهد ريا به هوش آمد
حافظ
🍃🌸🍃
درخت غچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و ياران به عيش بنشستند
حريف مجلس ما خود هميشه دل میبرد
علیالخصوص كه پيرايهای بر او بستند
بساط سبزه لگدكوب شد به پای نشاط
ز بس كه عامی و عارف به رقص برجستند
يكی درخت گل اندر سرای خانهی ماست
كه سروهای چمن پيش قامتش پستند
به سرو گفت كسی، ميوهای نمیآری
جواب داد كه آزادگان، تهیدستند
سعدی
🍃🌸🍃
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت بهجز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و در یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفتهی دیگر نباشد
ایا پرلعل کرده جام زرّین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد
بیا ای شیخ و از خمخانهی ما
شرابی خور که در کوثر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
ز من بنیوش و دل در شاهدی بند
که حسنش بستهی زیور نباشد
شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ درد سر نباشد
من از جان بنده سلطان اویم
اگر چه یادش از چاکر نباشد
به تاج عالم آرایش که خورشید
چنین زیبندهی افسر نباشد
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد
حافظ
🍃🌸🍃
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب
چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد
لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب
نفّاط، برق روشن و تندرش، طبلزن
دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب
آن ابر بین، که گرید چون مرد سوکوار
و آن رعد بین، که نالد چون عاشق کئیب
خورشید را ز ابر دمد روی گاهگاه
چونان حصاریای، که گذر دارد از رقیب
یک چند روزگار، جهان دردمند بود
به شد، که یافت بوی سمن باد را طبیب
باران مشکبوی ببارید نو به نو
وز برف برکشید یکی حلّهی قشیب
کنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت
هر جویکی که خشک همی بود شد رطیب
تندر میان دشت همی باد بردمد
برق از میان ابر همی برکشد قضیب
لاله میان کشت بخندد همی ز دور
چون پنجهی عروس به حنّا شده خضیب
بلبل همیبخواند در شاخسار بید
سار از درخت سرو مرو را شده مجیب
صلصل به سروبن بر، با نغمهی کهن
بلبل به شاخ گل بر، با لحنک غریب
اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد
کاکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب
ساقی گزین و باده و می خور به بانگ زیر
کز کشت سار نالد و از باغ عندلیب
هر چند نوبهار جهان است به چشم خوب
دیدار خواجه خوبتر، آن مهتر حسیب
شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب
فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب
دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی
بارید کان مطرب بودی به فر و زیب
رودکی
🍃🌸🍃
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز
مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش ميفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را ديده بردوز
بهاری خرمست ای گل کجايی
که بينی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودهست و باشد
برادر جز نکونامی ميندوز
نکويی کن که دولت بينی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند اين کوز
دريغا عيش اگر مرگش نبودی
دريغ آهو اگر بگذاشتی يوز
سعدی🌸
کرونا را جدی بگیرید.
اصلا چه تفریحگاهی بهتر از یک سایت ادبی
پر از حرفهای مهربانی
سرشار از بهارانههای زیبا
روزگارانتان بهاری باد
آوای دلتان شاد