سال غمگین

سلام و درود و درود و سلام


بس که اندر عشق تو من گرد سر برگشته‏ام
بى‏تو اى چشم و چراغم چون چراغى گشته‏ام‏
بس که دیرا دیر و زودا زود و بى گاه و بگاه
بر سر کویت سلامى کرده و بگذشته‏ ام.

جهت استحضارِ حضرت دوست جناب حکیم عالیقدر و دیگر دوستان عزیز و ارجمند:
رشیدالدین میبدی
@@@@@@@@@#

صبح آهنگی ز پیشاپیش خورشید است و بس
گرد جولان توام در هرکجا پیدا شدم

بیدل دهلوی

در بیابانی که نعل شوق ما در آتش است
نقش پای ناقه پیشاپیش محمل می رود
صائب تبریزی

خموش و مهربان با من
به کردار پرستاری سیه پوش پیشاپیش،‌ دل بر کنده از بیمار
نشسته در کنارم، اشک بارد شب

مهدی اخوان ثالث

می‌خزد هیکلِ من از دنبال
می‌دود سایه‌ی من پیشاپیش.

احمد شاملو

زندگانی
دوشادوشِ مرگ
پیشاپیشِ مرگ
هماره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام
که زیسته بودند،

احمد شاملو

در پنج‌سالگی
بادیه در کف
در ریگزارِ عُریان به دنبالِ نقشِ سراب می‌دویدم
پیشاپیشِ خواهرم که هنوز
با جذبه‌ی کهربایی مرد
بیگانه بود.

احمد شاملو

@@@@@@@

و امّا 《سلام و درود》

نزد گربه شدند آن موشان
با سلام و درود و احسانا

عبید زاکانی

اینست که رب العزة فرمود: تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً. آن فرشتگان دیگر که اعوان ملک الموت‏اند چون آن نواخت و کرامت بینند، همه گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». اى بنده مؤمن بخوش دلى ودیعت جان تسلیم کردى نوشت باد و سلام و درود مر ترا باد از سراى حکم قدم در ساحت بهشت نه که کار کار تست و دولت دولت تو. و از ان پس چون از حساب و کتاب و دیوان قیامت فارغ شود بدر بهشت رسد، رضوان او را استقبال کند گوید: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» سلام و درود بر شما خوش گشتید و خوش آمدید و پاک زندگى کردید، اکنون در روید درین سراى جاودان و ناز و نعیم بیکران و از ان پس که در بهشت اندر غرفه خویش آرام گیرد، فرستادگان ملک آیند و او را مژده دهند و سلام رسانند گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ». چون گوش بنده از شنیدن سلام واسطه پر شود و از درود فرشتگان سیر گردد، آرزوى دیدار و کلام و سلام حق کند گوید بزبان افتقار در حالت انکسار بر بساط انبساط که: اى معدن ناز من نیاز من تا کى؟ اى شغل جان من این شغل جان من تا کى؟ اى هم راز دل من این انتظار دل من تا کى؟ اى ساقى سرّ من این تشنگى من تا کى؟ اى مشهود جان من این خبر پرسیدن من تا کى؟ خداوندا! موجود دل عارفانى، در ذکر یگانه، آرزوى جان مشتاقانى، در وجود یگانه، هیچ روى آن دارد خداوندا که دیدار بنمایى و خود سلام کنى برین بنده. فیتجلّى اللَّه عزّ و جلّ و یقول.

رشیدالدین میبدی

غرورِ من در ابدیتِ رنجِ من است
تا به هر سلام و درودِ شما، منقارِ کرکسی را بر جگرگاهِ خود احساس کنم.

احمد شاملو

ز تو فتوت و از مهتران درود و سلام
ز تو مروّت و ازکِهتران دعا و ثنا

امیرمعزی

روزی هزار بار ز انفاس قدسیان
بر تربتش نثار درود و سلام باد

سلمان ساوجی

بر من آن هردو مهترند و امام
بر روانشان ز من درود و سلام

سنایی

عقل مر نفس را دهد پیغام
کای ز من مر ترا درود و سلام

سنایی

مگر با درود و سلام و پیام
دو کشور شود زین سخن شادکام

فردوسی

به بزم او نتوان رفت بی‌رکوع و سجود
ثنای او نتوان‌گفت بی‌درود و سلام

قاآنی

کردم ارسال از عراق به هند
بعد ابلاغ صد درود و سلام

محتشم کاشانی

باد بر اهل دل درود و سلام
ختم شد والسلام خیر ختام

ملک‌الشعرای بهار

درود و سلام و تحیت وصلوات ایزدی بر ذات معظم و روح مقدس مصطفی و اصحاب و اتباع و یاران و اشیاع او باد، درودی که امداد آن به امتداد روزگار متصل باشد، نسیم آن خاک از کلبه برآرد، ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما.

نصرالله منشی
@@@@@@@@@
با پوزش آز سرکار خانم عجم《بانوی واژه ها》 چون این نقدواره ذیل اثر ایشان درج گردید چون امکان درج آن ذیل اثر جناب حکیم نبود.