خداوندا تو دانا و بصيـري
دغلكاري زِ خلقت كي پذيري
دغلكاري،خدا كي سر زد از من
دغلكاري به من افكنده تيري
٭٭٭
آه از آن مردم كج خُلق و خوي
بـي خبـر از آدمـي و آبـروي
يك سرِ موي عللي را زِ جهل
جلوه گرش مي نگرند همچو كوي
٭٭٭
خوشدلم از آدم خوش طبع و خوي
صلح بشـر جوين و با آبـروي
گر عللي ديدن از آن كار خلق
در بـرِ مردم نـكنند گفتگوي
٭٭٭
در گردش اين كار خداوند جهاني
رمزيست كه آنرا نه من دانم،نه تو داني
آگاه كس از گردش رمزش ابداً نيست
در خلقِ خداوند تواناي جهاني
٭٭٭
به قدر يك نَمي ، شكر نـدادنش كرمي
كسي كه سدِ شكر افشان قلب و دلي
كسي كه بار محبت به دوش بگرفته است
محبتـش نـنمايند ، به قدر يك درمي
٭٭٭
هر كه تأثير ادب دانـد و نيكو سِـيري
كي چنان مردم بد باشد و در بي هنري
بهر هر فرد بشر،مركز علم و ادب است
كي چو آن مردم وحشي بُوَد و هرزه گري
٭٭٭
بهترين فرد بشر،چون يوسف كنعان تويي
چون عزيز مصر هستي،خارج از زندان تويي
نسل و اولاد كيان هستي،مترس از روزجنگ
وارث جمشيد جمي، حامي ايران تويي
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی
دغلکاری ز خلقت کی پذیری
گل تقدیم شما