سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 22 اسفند 1403
  • روز بزرگداشت شهدا، سالروز صدور فرمان حضرت امام خميني -ره- مبني بر تأسيس بنياد شهيد انقلاب اسلامي، 1358 هـ ش
13 رمضان 1446
    Wednesday 12 Mar 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

      چهارشنبه ۲۲ اسفند

      خون آشام

      شعری از

      حمیدرضا حامدی

      از دفتر میوه ی ممنوع نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۱ ۰۵:۲۶ شماره ثبت ۹۴۷۲
        بازدید : ۶۹۲   |    نظرات : ۱۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر حمیدرضا حامدی
      آخرین اشعار ناب حمیدرضا حامدی

      شب به آهستگی از نیمه گذشته ست و هوا

      سرخ ، مثل دل خونی ست که خنجر خورده

      آسمان سردتر از پیکر بی جانی و ماه

      زیر سنگینی یک ابر سیــــاه افسرده

      ***

      تندباد از تن هر شاخه درآورده لباس

      در یَخ و برف فرو رفته زمین تا شانه

      شیشه ی برکه ترک خورده و در تاریکی

      گویی از دور رسد سوسویی از یک خانه

      ***

      کلبه ای کهنه و چوبی وسطِ جنگل مرگ

      خُفته در چنگ درختــــانِ کفن پوشیــــده

      جایی آبستن یک حادثه ی شوم که هیچ

      گوشی آن را نه شنیده ست نه چشمی دیده

      ***

      زنی آورده دو تا چای و ز سرما مَردی

      تن سپرده ست به گرمای خوشایندِ اُجاق

      می شود هرطرف از عَطر هِل آکنده ، ولی

      سایه ای پشتِ دریچه ست نگاهش به اُتاق

      ***

      زن کمی آمده نزدیک و سَر آورده جلو

      مرد هم جانبِ زن کرده سرش را مایل

      گوید آن زن که تویی صاحب اَضلاع دلم

      مردِ بیچاره ز یک ضِلع مثلّث ، غـــــافل!

      ***

      زن دهان بُرده کمی پیشتر و منتظر است

      مرد ، آغوش گشاید به امیـــــد خامی

      با دو دندانِ خود آویخته در گردنِ مرد

      زن که ناگه شده تبدیل به خونآشامی!

      ***

      چهره در گیسوی آشفته نهان کرده و مست

      مثل زالو به وَلع می مکد از خون وَرید

      منجمد می شود آخَر بدنِ سُستِ شکار

      بعدِ جان کندنِ بسیار و تکان های شَدید

      ***

      سایه از پنجره خندید و شد آئینه ی زن

      زن هم از طُعمه ی خود دست کشید و پا شد

      منم آن مرد که آسان به تو اطمینان کرد

      تویی آن زن که به یکباره دِراکولا شد!

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1