يکشنبه ۲۷ آبان
سوگند شعری از حمیدرضا حامدی
از دفتر میوه ی ممنوع نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱ ۰۲:۰۹ شماره ثبت ۹۵۲۱
بازدید : ۸۸۲ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب حمیدرضا حامدی
|
آمدی، طبعم شکوفا شد... بهارانی مگر؟
صورتم شد خیس خیس ازشوق، بارانی مگر؟
آمدی با دیدنت برخاست در من مرده ای
روح رستاخیزی من! در تنم جانی مگر؟
آمدی و هر خیال دیگری غیر از تو را
پیش پایت سر بریدم عید قربانی مگر؟
تا ابد دیوانه ی زنجیری موی تواَم
نیست امّید رهایی از تو، زندانی مگر؟
خواستی عشق زلالم را بسنجی با قسم
ای تو تنها بر لبم سوگند، قرآنی مگر؟
خواستی گرد فراموشی نگیرد قلب من
لحظه ای از چشم این آئینه پنهانی مگر؟
شرط کردی جز تو درمن گام نگذارد کسی
قلعه ای متروک و گمنامم، نمی دانی مگر؟
آن قدَر رفتی و برگشتی که ویران شد دلم
حسّ صحرا گردِ شهرآشوب! توفانی مگر؟
گردباد دامن موّاجت آتش زد مرا...
رقص مشعل های روشن در زمستانی مگر؟
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.