دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر سیده نسترن طالب زاده
آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده
|
من خسته از میالژی بی یاری
فاز شبح ، میان شب مهتاب
کولاسیون ،بدون سقوط سیب
از قطب کال هر وزغ مرداب
من خسته از دلایل بی وزنی
از باغ های بلوری همسایه
از سطلهای زباله علم کردن
یک صندلی قراضه ی بیپایه
من خسته از سفید و سیاه تو
من شکل یک مترسک بی رویا
چیزی شبیه عقیده ی دلقکها
در آنکتاد ،تعهدی از سایپا
من اعتبار سرخ دگرگاوان
من صلح لاهه ،برای نجنگیدن
من زخمهای تلخ پساهنجار
در شهرهای شمال نخیسیدن
قلبی دچار بای پس تکراری
مینروب لال یک رگ آواگر
هر گربه زمین شده تاریخ
در پرسه چکاوک بی همسر
من قحط مُهر در قفس گنجشک
سجاده خموش کمال الملک
جز رنگهای دامن چیناچین
در چرخشُ کرشمه رقص فولک
من عاقلی شبیه به محجورین
حَمَّالَةَ الْحَطَب، به دلم مانده!
موج عسل، شکفته ولی افسوس
ترشیده ام ، بدون خداخوانده
اسپای نفت برای جوان ماندن
سابلیمینال خنده بی درمان
تیپا زدن به رایحه ی عر عر
پرتاب بوسه به سوی هواداران
با موجهای عقربه سر رفتن
با نان تُست مراقبه پوسیدن
از هاسکی سیاه پدرشوهر
تا گوشوار سنگ و گچ و آهن
دندان قروچه برای آدامس شیک
زندان شب به خاطر قرصی جان
در انتهای نمایش یک میمون
جوراب تنگ نخکش بی عنوان
ترسیده ام ، برای خودت هربار
لرزیده ام قریب چهل سالست
ای انقلاب کبیر گسل انگیز!
آزادیت همیشه به مثقالست
عینی گرا و زخمی و غمبارم
از چاه جمکران و رژیم نور
پسماند سبز مسجد خضراء ام
در ادمیتانس سنکرون تنتور
من شاخص نداشته ی فهمم
کوپلینگ رشک با ادب بر باد
با گونه و دماغ عمل کَرده
اشعار عارفانه ی مادرزاد!
بر ریشه ام اسپری فلفل
بر بودنم ترانه ی عصیانیست
دیندارتر برای خودم خواندم
یکشنبه ات نهایت ویرانیست !
من مرزهای جرم برونیابی
من کولی خموش غزلخانه
با پرچم سه فاز تماشایی
رقصیده ام به خاطر بیگانه
غازی برشته ،برای شبی زیبا
یک بطری شراب هوس انگیز
در جعبه ی غنی شدهِ مِرسی
شاهی، برای بُردن روی میز
من درد هر گراز خزان افروز
ریسکاجول سپید هم آغوشی
در هر شب کشیک پر از ابهام
با قهوه و فروزل فراموشی
صد قرن ،تا امارت یشمینت
تا قدمت تو کِشتیو من خوردم
لطفا شبیه حضرت آدم ،باش
حتی اگر برای خودم مردم!!
من خسته از فواصل نورانی
هر مهملی که شبیه اباطیلست
حالا جهات اربعه مان پیداست
بیت الحرام معاشقه تعطیلست!
خودسنج سورمه ایِ خدایانم
آیا بله ؟! حروف قبیح خیر؟!
دستی برای پرنده تکان دادن
در غربت قطار سریع السیر
من کودتای نخبگی احساس
در آگره ، بنای تماشایی
شاید که از مغالطه ها؟ساری!
اندرخم شکوه معمایی
جاروبک ملانژ رگ و الکل
ویلای سرد بدون موتوربرقست
در بهمن یخین کلاغینه
غمگینترین معاهده ی شرقست.
|