تیغ
بوته زاری بود مملو از، تیغ
به ناکجاآبادی ، بدونِ باران
گرچه گاهی دیده میشد ابر
همچو نقاشیِ ابر درآسمانش ،
ولی این دلیل نبود بر باران
زیرا : همه سترون بودند ، آنهمه میغ
همانگونه که گلستان
مزیّن است به انواعِ گل
دراین بوته زار گیاهان
ملبس بودند ، به انواع تیغ
دردِ بی آبی با آنهمه شاخه های خشک
کاری میکرد ،
که به اندام نحیفشان
به جای گُل ، میزد بیرون
انگار یکعالمه میخ
سرطانی ازمیخ ،
گاه آنقدر رشد میکرد بر اندامشان
که شباهت داشت ، به انبوهی سیخ
ساکنینِ ناکجاآباد
از سمندر و مار و ، سرگین غلتان
همه زندگیِ شان را
وحشیانه طی میکردند
عادت شده بود برایشان، بیرحمیِ محض
دنیا یعنی خودشان
نسبت به دیگران ، بگو بیقِ بیق
گرچه آن بیچاره ها ، گناه نداشتند
دنیا با آنها داشت ، دائم سرِ جنگ
دنیا با آنها نداشت ، هیچ سرِ سازش
درآن دنیای فرومایه ، بی ستیغ
اگر بی گناهی، ره گم کرده
احیاناً گذرش ، می افتاد آنجا
پذیرائی شان ، اینها بود :
تشنگی، گرسنگی، داغی وسرمای شب
نیش و دردِ تیغ
نتیجه ، اینها بود :
چهره ای زرد ، ورم ، کبودی ، درد
با چاشنیِ کلی جیغ
بهر این بود که گرچه وسعتی داشت ،
بسانِ دنیا
ولی باید زود گذر میکردند، همه ی مسافران ،
ازآن راهِ پُر ز درد ، زیرا که :
بی آبی و وحشیگری و،
صدها کوفت و زهرمارِ دیگر، به آنها می گفت :
زود بگذرید ازمیانِ آنجا
که وقتتان هست ، بسیار ضیق
گرنه، ماجرای سرکشیدنِ جامِ رحمت است و، با پوزش، ریق
شب اش هم ، همچو روز بود لامصب
مثل یک دواتی از جوهر بود
وحشیانه ها وول میخورد در درونش ، چون لیق
گاه درسکوت شب، شنیده میشد ،
درآن فضاهای هراس
ز بیگناهی ، صداهای زجر
یکعالمه از زمختی اش، نعره ای وحشتناک
بی صبریِ بدبختی وازجاریِ سمّ، آمیخته با جیغ و ویغ
اینجا را داشته باشید با اینهمه ترس
مجنون، با آنهمه احساسِ لطیفِ عاشقی
به خطای مادرپدرش وسیبِ قرمز،
افتاده بود دراین سرا
زعشقِ لیلای خودش، سرگشته بود به بوته زار
آنهمه عافیت به دنیای عشق
بدل گشته بود ، به دنیایی تیغ
بعد از یک عمر تلاش
که لحظه هایش ،
پُر ازالتماس ونذر و خواستنِ لیلا بود
به ضربتِ رهزنِ زندگی ، عمر
دگر راحت شد ،
مجنونِ آواره ی ویلانِ درونِ بوته زار
به لطفِ یک ضربتِ تیغ
روح مجنونش رها شد
به درونِ آسمانها
روحش سرگشته نبود دگردرونِ آسمانها
لیلای واقعی را او یافته بود
در آسمانها
درمیانِ یک گلستانی ز گل
بدونِ حتی یک تیغ
بهمن بیدقی 99/10/11
بسیار زیبا و پر معنی است
در وصف حضرت عشق
دستمریزاد