سروده ای ازسرسپاس وتعظیم به همه شما بزرگان وشاعران مهرومحبت ، به شما که دراین خاک وطن زیست میکنید،به آنها که دورازوطن زندگی میکنند،هرچندهمه از هم دور ونا آشنا اما دلهایمان درکنار هم وبرای هم جا گذاشتیم ورفتیم تا باصفای درونش عشق ورزیم ، مگرمیشود یک دل را درکناراین همه دل گذاشت ؟ ولی ما فعل توانستن راهمیشه بردنیا ثابت کردیم. بازهم سپاس ازاین همه مهرومحبت وهمدردی با هم وامیدِهمیشه همراه هم
*****
کاش من هم شاعری بودم توانا چون شما
رُخصت بگیرم، اذن گیرم ازشما
کاش میشد باقلم بازی کنم
ثبت گرددآنچه دارم دردلم
کاش میشدسرفرودآرم به پای مهرتان
کاش من پروانه بودم پرزنم بربامتان
مست گردم ازنسیم عطرتان
ناتوانم
کی توانم ؟
کاش بودم تک گلی خشکیده درگلدانتان
تاببینم روزوشب رخسارتان
شادگردم ازصدای خنده ها
مست گردم ازسرمهرووفا
کاش میشدبوسه زدبردستتان
یابراین احساس گرم نفستان
گوشه دلهائی زمن رنجیده اندشایدکمی راضی کنم
کی توانم ازبرای این همه مهرشما سازی کنم
کاش بودم کفش کهنه پایتان
گربودخاری سرراهت نَشیندپایتان
کاش بودی تا بیینی اشک درچشمان من
این پیامکها همه مرهم شدندبرجان من
کیست داندقبلِ درمانم که من خندان شدم
چون شنیدم نامتان قبل ازعمل بی دردمن درمان شدم
**
http://sarvenaz.blogsky.com/