« هنر وجود »
وجود آدميان از هنـر وجود بُوَد
تو هر چه بي هنري، صرف بر عدود1 بُوَد
تو را که آرزوي جنّت است و باغ بهشت
اگر خلاف رَوی ، غیـر آرزود بُوَد2
وجود بـي هنران را نـمي خرند چرا
از آنكه بي هنري ، نقص بر وجود بُوَد
وجود با هنران ، با طريق علم و ادب
بزرگتـر هنـرس ، محـور وجود بُوَد
وجود خسته دلان ، را اگر نيازاري
براي خاطر حق ، همچنان سجود بُوَد
هر آدمي كه به علم و هنـر تسلط يافت
ميان با هنـر و بـي هنـر ، شهود بُوَد
كسي كه بي هنرس، هر چقدر غني باشد
وجود و بودن آن ، همچنان نبود بُوَد
براي عالم و آدم هنـر چه نيكويي است
به جنگ بي هنران ،مثل يك عمود بُوَد
كسي كه با هنران را به طعنه برگيرد
به نزد اهل هنـر ، آدمـي حسود بُوَد
حسود آدم بي علم و بي هنر دردي است
به راه علم و هنـر ، مانع وجود بُوَد
به خُلد وجنت حق،ره نمي دهن به حسود
همين صفت كه بدس،سد بر خلود3 بُوَد
بشر كه بي هنرست و حسود و كج رفتار
كجا بـر آن ره بخشايش ودود4 بُوَد
کسی که مرد مسلمان ، را بیازارد
نژاد بی هنـرِ قوم آن ثمود بُوَد
طريق علم و هنـر را به خود بـبنديدش
به خلد و جنت حق ، قابل ورود بُوَد
بناي بي هنر و علم ، هيچ بر هيچ است
بناي آن چو يكي تار عنكبود5 بُوَد
مدار روي زمين در گروي با هنر است
زِ دست پُـر هنرس ،كار پـر ز سود بُوَد
مريـز آبـروي دوستـان ، بـرادر من
گر اين هنر به تو هست، شأن آبرو بُوَد
هر آنكه نام مسلمان برد به بدگويي
چنان كسي نه مسلمان بُوَد ،جحود6 بُوَد
مدار غصه ي ايام و طرز حكمت جو
كه طرز حكمت حق،بي حد و حدود بُوَد
گره گشايي كار بشـر ، هنرمنـدي است
اگر نـه اين هنـر از دخل و سود بُوَد
بشر تو رحمت حق را ، اگر که نـشناسی
کجا تو را به بهشتـش ، ره ورود بُوَد
ترحّمـی به من اَر ناوري خداوندا
به طبق گفته ی خود ، غیر گفتگود بُوَد
حسن تو اين هنر را رها مكن زِ دست
كه بعد مرگ تو ،گر خواندنش سرود بُوَد
٭٭٭
1- دشمن تو 2- باشد 3- هميشگي- دوام 4- از نامهاي خداوند 5- عنكبوت 6- كافر – انكار كردن
حسن مصطفایی دهنوی
هنرِ ارزشمندی است این همه اخلاص تان در یادِ پدری بزرگوار هرروز با انتشار اشعارش
درودهای بیکران ارجمند استادمعرفت پرور
دررحمت حق باشند روح شریفش جنت مکان و عزت آشیان الهی آمین