« علم شهي »
اي كه تو را ،علم شهي1 بُد2 به سر
نور هدايت بُوَدت در بصر3
رهبـر دانش شده اي در جهان
دانشيان از تو شدند بهـره بـر
جمله ي دهقان ،به تو دارند نظر
تا كه رها شان بكني از خطر
رهبر دهقان شده اي در جهان
جمله ي دهقان ،زِ تو شد بهره ور
راه عدالت ، زِ تو شد بي خطر
راه عدالـت ، بـرساندي به سر
اي شه ايران گُهـر نامدار
عدل عمومي، زِ تو شد استوار
هر كه تو را طعنه و تهمت زند
خاك بـريزم منش ، او را به سر
فكر بلندت،همه صلح و صفاست
جنگ و جدل ، بر همه دارد خطر
شهر و دهاتي همه مايل بُـوَند4
درس و سوادي كه كني منتشر
هر كه بـشد مانع قانون شاه
خاك ندامت ، بـنمايد به سر
كـي پسـر عاقل و بينا بصر
رد كند از دوش خود ، امر پدر
حرف قديم است در ايران ما
ملت و شه، چون پدر و چون پسر
كار پدر غمخوري كودكان
بر پسران واجب است امر پدر
مُلك چو شد بـي حد و مرز
بر آن رخنه5 كند هر خطر
ملت و شه ، گـر بـشوند متّفق6
دشمن خود را بِـبُرند دست و سر
ارتش شاهنـشه ايران زميـن
جنگ جهان بين و بـبين آن خطر
يك سخن از جهل،نداري به سر
علم تو بـر ملك نـموده اثـر
خلق جهان را تو شهي سربسر
ملت ايران ، تو نور بصر
٭٭٭
1- شاهي 2- بود 3- چشم 4- باشند 5- نفوذ– شكاف 6- هم عقيده- متحد
حسن مصطفایی دهنوی
مثل همیشه زیبا سر ودید