چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب فرزانه صحرایی
|
ول ماندهام بین زمین و آسمان انگار
جیغ بدی خوابیده در بغض سکوتی سرد
خیره به ساعت، از دو ساعت قبل تا حالا
بادم که میرقصم میان برگهای زرد
زل میزنم به استکان و عکس ارنستو
باپوزخندی تلخ و زهراگین تر از هر نیش
در ذهن خود تصویرهایی گنگ میسازم
از عکسهای بعد چگوارا بدون ریش
حالا فضای کافه چون هر شب پر از دود است
گم میشوم در حلقههای ممتد سیگار
باسرفههای سینهسوزِ سمی و چرکین
خسته، پر از خمیازههای هر شب کشدار
بحث سیاسیفلسفی با تلخی قهوه
از لیبرالیسم و کمی طعم دموکراسی
شاگرد کافه دست روی سیدی و بعدش
واویلی و یک لیلی و آهنگ آغاسی
یک کوچه مانده تا خود میدان آزادی
من هستم و سرمای بهمن، نبش جمهوری
با مشتهایی که گره میبندد از عصیان
با راهپیمایی در آن صفهای مجبوری
#فرزانه_صحرایی
|
نقدها و نظرات
|
درود دوست عزیز سپاس وقت گذاشتید من تازه وارد سایت ادبی شدم و زیاد به چندو چون فعالیت در سایتهای اینترنتی اشنا نیستم کوتاهی رو بر من ببخشید ازنظراتتون هم سپاسگزارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
چهار پاره بسیار زیبا و دلنشین بود
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد