جمعه ۲ آذر
استاد پنبه زن شعری از بهنود کیمیائی
از دفتر شعرناب نوع شعر شعرناب
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱ آذر ۱۳۹۹ ۰۰:۱۱ شماره ثبت ۹۲۵۰۰
بازدید : ۳۶۱ | نظرات : ۲۲
|
آخرین اشعار ناب بهنود کیمیائی
|
روزی در کاشانه ای مهمان شد پنبه زن...
بانگ عجیبی سر داد از مرد و زن...
بحث آغاز شد و میگفتند ناسزا...
گویی از هستی خود بودند نارضا...
لحاف دوز تا شام درگیر کار بود...
لیک ناسازگاری در کاشانه پایانی نبود...
پنبه زن عاجز شد و کرد کارش را تمام...
با احترام مزدش را گرفت کامل و تمام...
در مسیر بازگشت همکار پیرش را بدید...
حکایت کاشانه نقل کرد و فطرتشان را درید...
همکار پیرش خردمند بود و عاقله مرد...
با یک پند مهر خاتمه این گفتگو را بزد...
از من به تو نصیحت ای استاد پنبه زن...
هر چه را دیدی ؛ دم نزن...
|
نقدها و نظرات
|
ممنونم استاد بزرگوار شما همیشه لطف دارید.. تشکر | |
|
ممنونم بزرگوار شما لطف دارید | |
|
درود بر شما سرکار خانم کاسیانی خیلی زیبا نوشتید احسنت ممنونم از حضور گرمتان | |
|
درود بر شما ممنونم استاد بزرگوار تشکر | |
|
ممنونم از حضور گرمتان سرکار خانم فتحی تشکر لطف دارید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و آموزنده بود