رهگذر بگذر از این؛ سنگ سیاه سرد دیگر
پشت سرهم؛ منگر و بگریز از ؛این درد دیگر
خانه ام بوی گلاب و ؛عطر کافور و نم خاک
پیرهن خیس و یخ است این ؛ قلب صد چاک
در دل این خاک نمناک
رهگذر زیر لبت؛ یک آرزو کن
خانه ی خالی من را جستجو کن
کو کجا رفت .. آن همه اسباب زیبا
آن همه یاران و آن؛ چشمان پی جوی دلآرا
کو چه شد ؟رنگین کمان ... دوستداران
نغمه های مهربان.. عاشقان و سینه چاکان
چند روزی در پی ام .. اشکی بریزند
غصه با نامم خوردند.. آهی کشند پا پس کشند
از من گریزند
خانه ام را چند هفته بلکه چله... دربکوبند
یاد ایام گذشته.. آه و حسرت .. وای و صد حیف
رفت یار و دلبر ایام رفته
هان بگو ای رهگذر
آخر که هستی؟ از کجا می آمدی؟
مقصد کجا یار که هستی؟
بگذر از این خانه دیگر
دور شو
راهت سلامت
گر غریبی؟آشنایی؟ هر که هستی؟
باش تا روز قیامت
دور شو
طاقت ندارم
سالها رفت و نیامد یک نفر
تا در بکوبد
حال پرسد
یاد ایام خوش بودن بپرسد؟
یا بپرسد حال و احوالی از این همخانه ی خاک
مقصدم ... را باز پرسد.. که چه شد
رفتم به افلاک
رهگذر از من نصیحت گوش کن
هرگز کسی را بیشتر
از آن چه که
دارد لیاقت
بیشتر از آن چه که ارزد نیرزان
بال و پر دادن گناهی بس بزرگ است
پس حقیران را مده بال و پری
این دشمنی با هر بزرگست
با تهی مغزان مشو دوست
چون اثر دارد نشست و خاستن با
دین نمایان
یا که تهمت می خوری همپای آنان
رهگذر بگذر از این سنگینی سنگ سیاهم
لز نگاه مات چشمان... به حسرت مانده ی
غرق گناهم
بگذر و بگذر دگر... غربت نیفزا
حمدی آهسته بخوان
شاید که روحم
گیرد آرام... فرصتی دیگر نمانده...
چاره ام دیگر چه باشد
من که از دنیا گذشتم
در میان دین و دنیا
از خودم تنها گذشتم
رهگذر...
9شهریور99 آذر.م
موفق باشید