جمعه ۲ آذر
سفر زندگی شعری از کامیار کریمی
از دفتر سیاه و سفید نوع شعر
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۱ ۲۳:۲۸ شماره ثبت ۹۱۹۶
بازدید : ۱۱۵۶ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب کامیار کریمی
|
هر آن پا که به دنیــا در رکـاب است
بداند این سفر پر التهاب است
نباشد اســب و مَــرکب زیر پایت
مصائب بستِ دستت انتصاب اسـت
میان روز مـیـلاد و شـب مــــرگ
دقایق در گذر بس پرشتاب است
اگر غفلت کنی غافل، دو پا قفل
شود پس نقش آمالت بر آب است
مسیر زندگـی پر پیچ و تــاب است
که گَه گَه دَه نَه صَد دَه انشعاب است
رهی روشن همی گرم است و دایـر
رهی کوره رهی سرد و خراب است
دو راه حــق و ناحــق پیش رویت
که با رأی خودت ره انتخاب است
گزینش گر خطا گردد ز سویت
عواقب در معاشــت بازتاب است
مجو راهــت ز هـر کـس ره نمودت
که گاهی بر رخ هادی نقاب است
نمایش داده درب از باغِ سبـــزی
به رو سبزاست و تو تا تَه تُراب است
نباشــد در مــیانِ ره مـیانبر
اگر هم بوده باشد منجلاب است
به دیدت ابتـدا همچون زر آید
نمایان میشود آن زر، زرآب است
گـــذر از درّه ای صَعبُ الترّدّد
برای راهیان دون اجتناب است
بود این پرتگه نامش که منطق
و تنها پل به رویش یک طناب است
تو هم چون بند بازی در دو دستت
یکی چوب و دلت پر اضطراب است
دو سوی چوب عقل و دل توازن
اگر نه پس سقوطت ارتکاب است
گذر از آن اگر چه مشکل امّا
میّسر بوده آری مستجاب است
تعادل بین عقل و قلب و احساس
اگر باشد سفر هم مستطاب است
مسافر، شرط خوشبختی در این راه
دو چشم باز همچون یک عقاب است
مبندش چشم عقلت باز گردان
که این دنیا نه جایی بهر خواب است
سخن کوتاه دیگر کــاین نصیحت
مکرّر گفته در صدها کتاب است
دعایم بهرت این باشد، الهـــــی؛
نبینم شب رهت بی ماهتاب است
الهــــی سردِ راهت را نبینم
ببینم گرم ِ راهت آفتاب است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.