سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        تهیدست ...

        شعری از

        کامیار کریمی

        از دفتر سیاه و سفید نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱ ۱۸:۵۵ شماره ثبت ۱۰۴۷۵
          بازدید : ۹۶۶   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کامیار کریمی

        مـن از پائـیــنِ تهـــران زاده در دروازه ی شــوشم
        سری افسرده با همسر سه طفلی هم درآغوشم
        تهیدستم که از هستی به دستم نیست جز بستی،
        که وصلم کرده بر پستی ز سرمستی فــرامــوشم
        برای نانــی از گــندم کـمر گــردیده خـــم مــردم
        طلوع صـبح را تا شــب ز جـان بیهــوده میکوشم
        همه شب خسته از جانم ولی تا صبح بیخوابم
        چرا که با غـمی بدکـاره در بسـتر هـمآغوشم
        ندارم یک اتاق از خــود بیارامــم در آن لــابــد،
        من آن مستأجری ساکن درون دخمه ی موشم
        مگو عـید است و شـادی کن دگر غمها تو راهـی کن،
        که من در کشمکش با قلب و روح و ذهن مغشوشم
        پسر شلوار میخواهد دو دختر شال و هم دامن
        بگوید همسرم دیگر شـده صـد وصله روپوشم
        خــودم هـم بـی تفـاوت از لباس پـیـر و مخدوشم،
        دوباره پوشم این لَت لَت کُتِ شش ساله بر دوشم
        و پژواکی که از غم ضـجّه و فریاد این وجدان،
        بـیـازارد روانـم بـوده دائـم دردِ در گــوشم
        و بهرِ مرهمِ دردم به هر در سر زدم هــردم،
        برایم بسته در ازدم دمادم سرد و خاموشم
        ندارم حـــال و احـــوالـی مُـحَــــوِّل بر بداحـــوالـی
        هوایم هم همی مسموم و هم همواره مدهوشم
        روان از غــم ترک خورده زسختی سخت سرخورده،
        سری آسیمه سرتاسر چو سیر و سرکه میجوشم
        خـرابم خسـته ام خـوارم خـم از خـروارِ خـونبارم 
        ز خودخواری چو خونخواری که از خونِ دلم نوشم
        بده ساقی ز می جامی که از نوشِ شراب امشب،
        شوم بی غم ازآن آتش سحر دیگر کـفن پـوشم!

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0