بيا در من حلول كن
بيا در من شكوفه شو
بيا با هم تمام شويم
***********************
دوست دارم شبيه آن سلولي باشم
كه درون مغزت فعال مي شود
و حركات شيميايي عشق را درونت روشن مي كند
************************************************
از زندگي آموختم
عشق همان درد و رنجي ست
كه بعد از تولد در ما نهادينه شده
فقط مرگ به آن پايان خواهد داد
*********************************
خواستم عشق تو را فراموش كنم
نشد كه نشد
تا كه عشق تو در من جوانه زد
مانند ريشه هاي سرو ابر كوه
زندگي ام شد
ريشه هاي در تنم
ريشه هاي تو
******************************
گاهي دلم تو را زمزمه مي كند
هي به خاطره ها حمله مي كند
گاهي شعر هايم تو را مي جويد
هي به يادت ذره ذره شعر مي شود
گاهي در آينه قلبم سراب مي شوي
هي تكه تكه پازل قلبم مي شوي
گاهي معشوقه تنهايي ام مي شوي
هي ذره ذره ناجي جانم مي شوي
گاهي چشام سيلي از باران مي شود
هي نزديك تر به چشمانت مي شود
گاهي
و گاهي
و گاهي
مهدي فروزنده
بسیار زیبا ودلنشین سروده اید🌷
قلمتان مانا بمهر وزیبایی 🌷
درپناه حق 🌷