🍁🍂🍁🍂
پاییز آمد دوباره با دنیایی پر ازرنگ
لبریز شد قلب عاشق از آوایی خوش آهنگ
باران باریده و باز هوا شده کمی سرد
پُرشد تن اَفرا هم از برگ های سرخ وزرد
یک برگ در آب چشمه ، تصویر زردش را دید
از لمس این حقیقت، غم در وجودش پیچید
رو کرد به مادر با عشق :
گفت ای تاب وتوانم!
ازمن نگیر آغوشَت ، بی تو نمی توانم
مادر به رویش خندید، اشکی زچشمش لغزید
گفت ای فرزندِ پاکم ، تقدیر ندارد تردید
آن کس که جان بخشیده بر جانداران هستی
روزی ستانَد آن را ، هرجا و هر که هستی
در این جهان ، هرفصلی
دارد دلیلی محکم !
هم بهار پر شور و هم این خزان پر غم
افتادن وشکستن ، یا بودن و شکفتن
هریک سهمی دارند در ، زندگیِ تو و من
تقدیری را که خالق ، باحکمتش رقم زد
باید به جان خریدش ،
سخت یا آسان
خوب یا بد!
او نقاش این هستی است ،
در دست او آب ورنگ
برای نظم دنیا،
گُل می کشد یک جا و
درجای دیگری سنگ
دنیا برای ماهست، تنها یه راه گذر
باید از آن بهره بُرد ،
شب تاریک یا سحر
بعداز بهار گلریز ،
گریزی نیست از پاییز
خزان هم ماندنی نیست.
زندگی بازهم جاریست
دنیای ما همین است
تکرار این افت وخیز
برگ زرد لبخندی زد ، چشمانش را بست آرام
دستش رها شد ، افتاد !
آسوده شد از آلام .....
فروغ فرشیدفر
پاییز ۹۹
بسیار زیبا و دلنشین بود
خوش آهنگ
دستمریزاد