به تاریخِ ایران نگر، هر کجا
سه گرداب غم بوده پر ما جرا
نخستش، به گرداب تازی فتاد
به فرهنگ و اخلاق او، پا نهاد
پذیرفت اول، رود کار پیش
بَرد بهره شاید ، زِ گفتارِ کیش
چوفهمید فکرش، ستم گستری است
حکومت به هر جا وَهرمهتری است
دروغ و دغل وحیله مردم ستیز
به افرادِ مظلوم ، شمشیر تیز !
ستمکار و نادان و ظاهر فریب
نکرد رخنه در قلب مردم قریب
همه در فکندند در منجلا ب
به کشتارِ هم ،حکمرانی سراب
سر انجام ،ایران رهید از ستم
به شادی رخ آورد و دریافت هم
جدا ساخت باور، زِ تازی کنون
به اخلاق خوش فتنه کرد سرنگون
سخن پارسی گفت و، تازی براند
به آدابِ اجداد خود، قصه خواند
به گردابِ دوم ، مغول رخنه کرد
بسوزاندو کشت،هر کسی فتنه کرد
چو حیوان وحشی، به پیکار بود!
فقط کشتن و خوردنش، کار بود !
به قرنی، بکشت وبخورد و ببرد
سر انجام، کارش به ایران سپرد
چو آرام شد ، مرد مِ شهر دید
بیاموزد از مردما ن ، بهر دید
سگِ آزموده ، چو هشیا ر شد
بیاموخت هر جا ، گرفتار شد
به فرهنگ ایرانیان روی کرد !
قدم ها فرا تر، به هر سوی کرد
فرو رفت در سلکِ این مردمان
خودی گشت و شد زین روش شادمان
به گرداب سوم ، چو تیمورِ لنگ
بگفتا منم : رهبرِ دین و جنگ
منم جانشین خدا ، در زمین
ز سویِ خدا گشته ام این چنین
کسی گر مسلمان نباشد رواست
ز سر هایِ آن ها مناری هواست
زِ اولادِ چنگیز و، گورکان غول
تعصب چو تازی ، شقی چون مغول
به خوارزم و کرمان ،سپا هان، سهند
بکشت مرد و زن ، بچه ها با کمند
سر انجام ، مردم ، به تنگ آمدند
به ابزارِ فرهنگ ، جنگ آمدند
دگر گونه کردند فرهنگِ پَست
بساطِ نٌوی، هر کجایی نشست
گسستند بندِ ستم گستران
به کردارِ و، رفتارِنیکِ و، سران
نگه داشتند میهن، از هر گزند
به همراه پندی که : راهش روند
به آزارِ مردم ، کسی رخت بست
زجایش بیفتاد و ، در هم شکست
توانی ، که در حقِ مظلوم هست
سرِ ظالمان را به داری ببست
به تو گفتم ای" مقتدا" پند گیر
نشو قدرت افتاد دستت ، اسیر!!!
درودبرشما
زیبا وآموزنده بود