درودها!
🙏⚘🦋⚘🙏
در حسرتِ آرامش و عشقی حقیقی
جایی كه من هستم، فقط رنج و بلا هست
دلها پر از غم، خانهها ویران تر از بم
اينجا فقط جانهاي بر غم مبتلا هست!
🌷🌿🌷
در سینه ها پاشیده دیوی، بذرِ کینه
دیوی که رویش مثلِ قلبِ او سیاه است
باید که از دلدادگی چیزی نگوییم
زیرا در اینجا عاشقی کردن، گناه است
🌷🌿🌷
تاریکیِ محض است اینجایی که هستم
چیزی به نام آفتاب و نورِ آن نيست
زیرِ هجومِ تیره ابرِ نامرادی
شب، سایه ای از ماه هم، در آسمان نيست!
🌷🌿🌷
چادر زده در باغِ دلهامان زمستان
اينجا هواي عاشقي بسیار سرد است
دیگر کسی دنبالِ درمانِ کسی نیست
حتّی طبیبان، جانشان سرشارِ درد است
🌷🌿🌷
در کوچه های شهرِ ما، این بسترِ غم
شور و اميدِ زندگاني مرده ديگر
زیرِ تگرگِ بی امانِ ناامیدی
گل های باغِ عاشقي پژمرده ديگر
🌷🌿🌷
بی اعتمادم بر همه زیرا در اینجا
مَردُم، صداقت را حماقت مي شمارند!
در دامِ نیرنگ و دو رویی، کینه ورزان
در دست، حتّي دوستانت، دِشنه دارند!
🌷🌿🌷
دنبالِ یاری با وفا می گشتم امّا
اينجا كسي با مهر ورزي آشنا نيست
اشک است مهمان نگاهِ سردِ مردم
بر هيچ دردي خنده هم حتّي دوا نيست
🌷🌿🌷
غرقِ کدورت، خالی از مهر و محبّت
اينجا همان دنياي صد رنگ و غريب است
افسونگری با ظاهری زیبا و آباد
امّا فقط ويرانه اي مردم فريب است!
محمد علی سلیمانی مقدم ۲۳-۰۶-۱۳۹۹
🌷🌷
پ.ن.
"جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش، ملول از جانِ شیرینم"
"حافظ"
😢😢😢
عالی و ارزشمند و تامل برانگیز
دلنشین و حق پرداز زنده باد
اگر صلاحدیدتان بود در این مصرع فکر کنم یک (هم ) بهتر از ضمیر (ت) باشد :( بند شش سطر آخر) بااجازه من اینگونه می خوانم :
(( در دست ، حتی دوستان ( هم) دِشنه دارند ))