شوریده ام بر علیه خلیفه ای که به تنهایی هشت اکانت دارد
از شوخی گذشته خلیفهای که عشق را بر
صندلی چرخان زبیریان کف میزنند
بیعت شکستم از آونگ مدعیان عشق
آنانکه مترسک را به عقد کلاغ در میآورند و البته که گندم بهانه ای و سیب افسانهای بیش نبود
ما تنها به شوق نور تو راه افتادیم
روی برگرداندن از هوسباز ی جگر خوار آنی که هند را حتی از نزدیک ندیدن که بدعت در عاشقی نیست
انکار هوس آلود شکم پرستان قومیست که همه آیه های ناب را از حفظ بر بالین همسران خود میخوانند
صبح لالایی عشق سر میدهند بر خوارج هوس
مرا تکه تکه یا شقه هم کنند حق دارند
اما این را فهمیدم نماز عشق جز با وضوی خون حاشا
در کل روزها تکرار میشود
در همه زمانها
ایستادن و
تاوان دادن
شاید قرنها بعد مردی پیدا شد از سلاله وفا
و آنگاه بر طبل قیام کوبید برای خونخواهی مردانی که انزوا را به عشق توخالی ترجیح دادند
شمشیر آخته حقیقت هرگز کند نمیشود
من نه بلد بودم در بیعت خلیفه کذب عشق بمانم
نه سیاست داشتم که داشتن را پز بدم
تازه شیخ هی میگفت امروزه عدهای با چندین کامنت جعلی خود را در میدان شعر خودشان چنان سیاست مدارانه مدح و نقد و تعریف میکنند که مو نمیزند
این پسر بزرگ زبیر است یا مدافع کعبه
راستی خواستین شاعری را نفرین کنین
بگویید الهی حرفی برای نوشتن بهانه ای برای تاختن نداشته باشی
الهی قافیه ها برایت ردیف نشوند
تو بمانی و میز چرخان فریب
آهای این دیوانه را از بالای آن میز پایین بیاورید باز دارد مهمل می بافد
وقت آمپولش گذشته زود بیاوریدش پایین ....
رهایم کنید من دیوانه نیستم من فقط عقل ندارم
رهایم کنید رهایم کنید
کمک کمک. ....
قول میدهم دهانم را غسل تعمید دهم .باشه حق با شماست
شما قافیه بیاورید من خونم را برایتآن ردیف میکنم
خفه شو دیوانه بیا ببینم...روی تخت درازش کنید این
دیوانه اندر سفیه را
گاهی دوست دارم
فقط سکوت کنم.................