گذرگهی تاریک
از نیست تا نیستی به کوتاهی یک عمر
با نمایی خوش و ناخوش
ستیزه ی امید
خُسر و عُسر با زندگان و زندگی ارزندهنیست.
زندگی، وهم است
زندگی، زیباست در چشم نزدیکِ هر زنده
کوششی ست برای ماندنی بیشتر
زندگی لحظه ی شعله ی چوبی ست از بذر تا خاکستر
صورتکها را نقابها داد
یکی دوست و یکی دشمن
یکی دارا یکی مسکین
یکی دانا یکی نادان
دوست اما دشمن بود
و آنکه دشمنش خواندند بازیچه ای از دوست.
زندگی ستمگر بود ستم گر خواست
زندگی نبرد ظالم و مظلوم است
مژده پیامبرانش زندگی بود! افسوس!
در ابدیتی مبهم
پس از مرگممی دانم و نمی دانم
غباری، خوراک چند شبی از جسم بدبویم
شایدم خط و نگاره ای بی جان از زمانِ هست
مدرکی از بیرحمی زندگی نمی ماند
روانم امانمی دانم
مردمانی دیده ام بر اتمام یکزندگی از ادوار پیش می گریند
خبر کُند آمد ، نمی دانند یا نانی و نامی می دانند!
بی شک، ایماننیست
باز که متهم انسان است!
می گویند خدایی هست و مرگ جدایی ست از زمین پست
اما کردار معنی گفتار نیست
خدا ساختند از قدرت
از انسان
ننگ بر تاریکی عقل هوسبازان
زندگی دادند
ماتمی و کوششی سخت تر از ماتم
اما این حکماجباری ست.
پی نوشت:
خُسر: زیان، اشاره به آیه ۲ از سوره عصر دارد: همانا انسان در زیان است.
عسر: دشواری اشاره به آیه ۵ از سوره شرح: پس از هر دشواری، آسانی ست.
موفق باشید