سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        مقتول بالفطره

        شعری از

        فاطمه مرادی(ساراآزاده)

        از دفتر اسکلتِ سایه ام نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۰:۳۸ شماره ثبت ۸۹۱۶۴
          بازدید : ۴۰۲   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فاطمه مرادی(ساراآزاده)

        یک سال دیگر گذشت
        ببینید؛ چه پوستی از سرِ خنده هایم کَنده ام
        که حتی جیکم در نمی آید.
        پوستم از شدّتِ زیستن، شل شده روی بدنم.

        چند سالیست که چند و چون خودم را می دانم
        و می دانم که هر سال
        بدونِ اطلاع قبلی متولد می شوم .

        در کجای هستی،می توان خود را به دار کشید
        که دیگر متولد نشد؟

        به دنیا آمدن چقدر درد دارد
        و دردش می پیچد توی ذهنم
        و خونریزی کرده عقلم از زخمی که برداشته ام.

        زخم دارم از تولدم؛
        از زیستِ جانوری ام،
        از جغرافیای اندام زنانه ام.
        از علوم دینی تنم که
        حضور عموم در آن آزاد بود،
        از تاریخ زنانگی ام که
        در آن مقتول بالفطره بودم.
        از زنی که هرگز نیستم
        و از آدمی که نمی گذارند باشم.

        خونریزی کرده عقلم.

        دلنوشته:
        ف.م《سارا آزاده》
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۳۵
        سلام نازنین خواهر اندیشمندم خندانک خندانک
        دلنشین می سرایید و تامل برانگیز و بلندمعنا ببخشیدم که درشرایط کنونی ام سعادت ندارم برای تحلیل و واکاوی و نقدادبی اما خدمت شما شاعر مهارت بیان و شاعران ارجمند خواهم رسید به شرط عمر


        یک نکته ی بسیار مهم که متاسفانه در اذهان معاصر برعکس تلقّی شده و یا به جهت فراموشی دیگرگون بیان می شود این است که ( شعر ، متن ، دلنگاره ، و اعم اینها ) همگی زیرمجموعه ای از( نوشته) هستند و وسعتِ معنایی مشتق ( نوشته ) قطعاً بیش از واژه ی (شعر) است یعنی هر شعری قطعاً یک نوشته است اما هر نوشته ای شعر نیست .

        سرافرازباشید
        قلم زیباتان همچنان نویسای ارزش ها خندانک
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۵۳
        عرض ادب و احترام مهربانوی نازنین
        خیلی لطف دارید به حقیر و بابتش قدردانم

        در بخش دوم دیدگاه تان: کاملا موافقم.
        هر نوشته ای را نمی توان به شعر نسبت داد. دوستی دارم که شاعر است و اما ایرادات وزنی بسیار دارد. شاگرد همسرم است و به دلیل عدم توانایی در پرداخت معنا در وزن، به سپید نویسی روی آورد و حالا مدعی است که هر شاعری که غزل و قصیده بنویسد، شاعر امروزی نیست!!! و صرفا این ادعا برای پوشاندن ضعف ساختاری خودش است.
        من در پاسخ به دوستی دیگر گفتم که چون نمی توانم شعر موزون بنویسم، پس شاعر نیستم . کمترینم.
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۴۹
        زیبا
        قلمتون سبز
        شاعر بزرگوار
        درود درود درود
        خندانک خندانک خندانک
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۱۵
        درودها بر حضرتتان، جناب انصاری
        سرتون سبز و نفستون بلند.
        ممنونم از حضورتون
        شاعر نیستم.کمترینم.
        ارسال پاسخ
        تورج شاه علی
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۵
        درود بر شما همسر نازنینم
        آنهایی که تا بحال ثبت کرده بودی، توی دفترت خوانده بودم، اما این یکی را نه.
        حظ بردم از پرداخت خوب و سیر تکامل معنایی اش.
        همچنین ممنونم که علی رغم اصرار دوستان، نوشته هایت را تحت عنوان شعر منتشر نمی کنی و حرمت ساختار شعر را نمی شکنی. خوبست که می دانی هر هنری ابزاری دارد و عروض و قافیه هم -ضمن ایجاد موسیقا- ابزار شعر هستند.
        وجودت باقی الهی💜💜💜
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۰۹
        درود بر شما، شعر سپید تقریباً پذیرفته شده هست در ادبیات جهانی، گفته ی شما در صورتی صحیح است که داشتن دست را لازمه ی انسانیت بدانیم. خندانک
        ارسال پاسخ
        تورج شاه علی
        تورج شاه علی
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۴۸
        درود بر حضرتتان
        پیشینه ی شعر غرب را در نظر بگیرید، آنگاه پی می برید که به چه دلایلی از شعر موزون به شعر آزاد گرایش پیدا کردند.یکی از آن دلایل شامل زبانِ موزون به ذات پارسی نمی شود. زبان فارسی حتی در بخش گفتار معمولی دارای وزن و آهنگ است (عزیزم درو ببند)، ضمن این جزو پرقافیه ترین زبان هاست.علاوه بر این از قدیم الایام تا به امروز حافظه ی پارسی زبلن ها عجین شده با شعر موزون و کمتر شخصی را می بینید که شعر به اصطلاح سپید را در حافظه اش بایگانی کند. پس در این جا می توان ادعا کرد که شعر سپید نه ماندگار است و نه ماندگار می ماند، مثل نقاشی روی بخار شیشه.
        وزن و قافیه فقط اسکلت و ابزاری برای شعر هستند، ضمن اینکه ایجاد موسیقا می کنند و به مخاطب لذات شنیداری می دهند،اما شعر چیز دیگریست که ....
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۱۷
        عزییییزدلم.نازنینم.مهربانم
        لطف داری رفیق کم حافظه ام. این متن را هم قبلا خودم برات خوندم و حتی درباره اش نظر دادی.
        در رکابتم جانانم❤❤❤
        ارسال پاسخ
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۵۹
        سلام دوست ارزشمندم
        گفتنی ها را درجواب آقای جمشیدی گفتم
        درهرصورت خوشحالم درجمع شماهستم وممنونم ازنظراتتان
        وبسیارخرسندم که موردپسند واقع شد
        موفق بمانید🙏🙏🙏
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۰۶
        همچنان زیبا قلم می‌زنید ناب‌ترینم⁦♥️⁩ خندانک خندانک خندانک خندانک
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۱۷
        عزیز دلمی آرزوی نازنینم.
        ممنونم رفیق ناب و بابم❤❤❤
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۳۹
        سلام
        اگر این را شعر حساب نکنیم پس بهتر است روی تمام سپید نوشته های این چند ده سال هم خط بطلان بکشیم . درست است که به خاطر فروتنی ذاتی شما نام شعر را بر این سروده نگذاشتید اما باور بفرمایید شعر کاملی بود و هرچند صاحب اختیار اثر شما هستید اما بخشی از آن هم به خواننده متعلق است و من به عنوان یک خواننده به خودم حق می دهم که این را شعر بنامم و اگر کسی با نظر بنده مخالف بود برای مناظره حاضرم و چون یادم می‌رود در صفحه کدام شاعر چه نوشته‌ام اگر کسی سوالی داشت به صفحه خود مراجعه کنند
        بازهم تاکید می‌کنم این یک شعر کامل ، بی نقص و بی نهایت زیبا بود ...
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۳۸
        جناب آقای جمشیدی
        ادیب فرهیخته
        عرض ادب و احترام
        چه بسیار ممنون و قدردان نگاه زیبا و ادیبانه ی شما هستم. لطف ها کرده اید.متشکرم
        واقعیت اینست که من قصه می نویسم و گاهی که موضوعی قابلیت تبدیل به قصه ندارد را به صورت متن شاعرانه می نویسم و در همین جایگاه هم بسیار راضی و خرسندم. اما هرگز شعری که شعریت لازم داشته باشد ، ننوشته ام.شعری که ضمن رعایت ساختار مقدماتی اش، بتواند در ذهن مخاطب جولان بدهد. اگر حقیر حرف شما را بپذیرم و متون شاعرانه ام را با چند بار اینتر زدن از هم تفکیک و شمایل شعر به آن بدهم، آنوقت باید خط بطلان بکشم به هزار سال شعر پارسی.
        ترجیح میدهم در همان ادبیات داستانی، به عنوان قصه نویس شناخته بشوم تا شاعری که نیستم.
        هر وقت توانستم یک شعر موزون، ولو یک دوبیتی با وزن ساده اش بنویسم، حتما برای شاعرشدن تمام تلاشم را خواهم کرد.
        چه خوشوقتم که در این سایت، هم کلام با شما و دیگربزرگواران ادبیات معاصرم
        شاد بمانید
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۳۱
        درود بانو. چه کسی گفته شعر سپید به منزله خط کشیدن بر تمام اشعار گذشته است؟ چه کسی گفته شعر سپید به منزله ی چند بار اینتر زدن یک متن شاعرانه است؟ البته فرم شعر سپید نقش مهمی دارد و یک اینتر، خیلی کارها از پسش بر می آید اما به صرف اینتر نیست.
        واضح است که اگر بخواهیم می توانیم همه ی عمرمان را در مورد مشخصه های شعر بحث کنیم و به شباهت ها و تفاوت های نثر شاعرانه و شعر سپید بپردازیم. اما در این لحظه به ویژگی زبان در شعر سپید و نثر شاعرانه اشاره می کنم. ما در هیچ نثر شاعرانه ای اینگونه سخن نمی گوییم که ببینید چه پوستی از سر خنده هایم کنده ام. مگر به ندرت در یک متن ادبی، جملاتی این چنینی وجود دارد که گرایش این جملات در متون ادبی، درون محوری نیست بلکه رونمایی و توصیف بیشتر و باز کردن یک مسئله مبهم از دید نویسنده است. بنابراین زبان شعر ابهام شاعرانه ای دارد و شاعر بسیار سعی دارد با کمترین کلمات مقصودش را برساند. شاید در یک نمونه مینیمال از نثر بتوان به چنین زبانی نزدیک شد اما زبان شعر آن قدر خاصیت درونگرایی دارد که خودش را از مینیمال جدا می کند. خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۴۰
        سلام ودرود فراوان برشما ساعرگرامی .مرادی.
        بسیارعالی وزیبا
        موفق و سرفراز باشید خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۳۹
        عرض ادب و احترام حضرت دوست
        بسیار ممنونم از عنایت شما
        ارسال پاسخ
        ابراهیم آروین
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۲۹
        درود بر شما شاعر ارجمند
        بسیار زیبا قلم زدید
        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۳۹
        درودها بر شما دوست ادیب
        قدردان حضور ارزشمندتان هستم
        ارسال پاسخ
        بهروز ابراهیمیان
        پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۲۲
        درود شاعرگرانمهر
        جالب و زیباست خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        فاطمه مرادی(ساراآزاده)
        دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۵۳
        عرض ادب واحترام
        بسیارممنونم بزرگوار
        لطف لطیفتان زیباست🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۶:۲۰
        سلام خندانک
        بالشِ عاشق
        دیوانِ شعری ست
        اگر زبانِ اشک را بلد باشی... (م. فریاد)

        رسیدن به یه تعریف دقیق و قطعی از شعر، چندان ساده نیست. هر شاعری با توجه به دانش و تجربیات خودش، به طور ضمنی قائل به تعریفی از شعره و سروده هاش بر اساس اون قانون نانوشته ی درونی خودش شکل میگیره.
        حقیر معتقدم هر کلام متفاوت با کلام عادی روزمره، به شرط برخورداری از موسیقی، و یه حداقل هایی از ارزشهای زیبایی شناختی حوزه ی کلام، شعره، و البته موسیقی فقط منحصر به اوزان عروضی نیست، و نیز ارزشهای زیبایی شناختی، وابسته به میزان حساسیت طبع مخاطبه.
        این دو عامل ممکنه شدت و ضعف داشته باشن، و بر این اساس شعریت یک شعر که واجد حداقلی از این دو باشه میتونه زیاد یا کم باشه. شعری که مبتنی بر اوزان عروضی باشه کیفیت موسیقی بالاتری داره و قویتره از نظر جنبه ی موسیقی، ولی شعری هم که موسیقی داره ولی موسیقی اون منطبق بر اوزان عروضی نیست، میتونه شعر باشه، اگه برخوردار از یه حداقلی از ارزشهای زیبایی شناختی کلامی باشه.
        شما وقتی به صدای یک آبشار گوش می کنید و لذت می برید، در واقع به یک موسیقی گوش می کنید، در حالیکه این موسیقی شاید منطبق بر اوزان عروضی، و حتی هیچکدوم از سبکهای موسیقی نباشه، ولی بی گمان موسیقی ست!
        اینکه موسیقی کلام رو فقط منحصر به اوزان عروضی کنیم، مثل اینه که بگیم غذا فقط چلوکباب! و مثلاً اشکنه را غذا محسوب نکنیم!
        درسته که غذای ایده آل ما ایرانی ها چلوکبابه(و البته غالب مردم ازش محرومن این روزها)، ولی انواع دیگر غذا هم غذا هستن، و واجد یه حداقل لذتهایی هستن...
        بیشتر اشعار این حقیر، کلاسیک و موزونه، شاید نود درصدشون، ولی به خودم اجازه نمیدم بگم بقیه ی انواع شعر، شعر نیست، تنها میتونم بگم از نظر درجه بندی(در صورت یکسانی ارزشهای زیبایی شناختی کلامی، شامل آرایه های ادبی و صنایع لفظی و معنوی) بهترین شعر کلاسیک، از بهترین شعر غیرکلاسیک برتر و با کیفیت تره، چون ارزش موسیقایی بالاتری داره.
        ولی ما اشعار کلاسیکی هم داریم که با وجود برخورداری از موسیقی قوی، با توجه به ضعیف بودن جنبه ی زیبایی های کلامی، از برخی اشعار غیر کلاسیک بی کیفیت تر به حساب میان...
        خلاصه اینکه با توجه به شدت و ضعف اون دو عاملی که در ابتدای عرایضم گفتم، یعنی موسیقی، و ارزشهای زیبایی شناختی کلامی، یک شعر میتونه از نظر شعریت در پله ها و درجات مختلفی مثل:
        دلنوشته، دلسروده، سپید... نیمایی... چهارپاره... یا کلاسیک اصیل قرار بگیره.
        و البته در زبان فارسی در صورت برابری موضوعی و احساس و اندیشه و تعابیر و تصاویر و ظرافتهای کلامی بین یک شعر کلاسیک و غیر کلاسیک، شعر کلاسیک از انواع غیر کلاسیکش برتره... (م. فریاد)

        ممنون که می اندیشید خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7