« آخر كار »
خدايا آخر كارم چه مي شد
گناهم از تو كي بخشيده مي شد
خطر از هـر طرف آمد به قلبم
دلم از ترس تو لرزيده مي شد
به من گفتن: تو رحمان و رحيمي
چرا اين دل زِ تو ترسيده مي شد
خدايا گر كني رسوا تو عيبم
شرر آيد به من،رحمت چه مي شد
خدايا نامت از هستي شنيدم
زِ گوشم اين صدا بشنيده مي شد
به اميدت نـشستم تا بـبينم
تفضل از تو كي باريده مي شد
سرم را بـر نـگردانم زِ كويَـت
زِ كويَت كي سرم گرديده مي شد
سرم را گـر بـسوزاني به آتش
از آن سر رشته كي بُبريده1 مي شد
ز تو سر رشته اي آمد به دستم
زِ من وِل2كردنش كي ديده مي شد
گِـره افتاده از خلقت به كارم
كه از زجرش دلم رنجيده مي شد
مگر ظلم و جفا يارب بـرِ3 تو
به جاي عدل وحق بگزيده مي شد
اگر ثابت تو اين مطلب بداني
چرا در محضرت ناديده مي شد
خدا از ظلم مخلوق تو فرياد
تنم از ظلمشان كاهيده4 مي شد
خدا از ظلم مخلوقـت يقيناً
بساط عيش من برچيده مي شد
همين پيكر كه من پروردم از خاك
دراين خاك زمين خوابيده مي شد
خدايا بعد مرگم اين سر و دست
همه زير زمين پوسيده مي شد
خدايا اين سر و دست هماهنگ
چو من مُردم ،زِهم پاشيده مي شد
بهشتي را كه خود دادي نويدم
به ادراك من آن فهميده مي شد
همين پيكر كه مي بينند خلقت
به چشم خلق تو ناديده مي شد
اگر ورزش كنم از امر و نهيَـت
زِ امرت،روح من ورزيده مي شد
نمي ترسم من از كردار خلقت
دلم از قهر تو ترسيده مي شد
مرا گر بار ديگر زنده سازي
كجا در فكر من سنجيده مي شد
نهال نوجوانـي ام ، خزان شد
نهالش كي ديگر روئيده مي شد
خدا ،دنيا پُـر است از ظلم خلقت
گناه ظلم اين خلقت چه مي شد
چه مي پُرسي حسن از ظلم خلقم
قيامت از همين پرسيده مي شد
٭٭٭
1- بريده – قطع شده 2- رها 3- پيش 4-كاستن– كم شدن
حسن مصطفایی دهنوی
پرمحتوا و البته همراه با تلنگرهای بسیار
دستمریزاد