پنجشنبه ۱ آذر
مناظره عقل و چشم و زبان و دل شعری از محمدرضا نیک نام
از دفتر دیوان دل نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۵۶ شماره ثبت ۸۸۹۰۹
بازدید : ۴۵۵ | نظرات : ۱۸
|
دفاتر شعر محمدرضا نیک نام
آخرین اشعار ناب محمدرضا نیک نام
|
خواست زبان ، تا که بگوید سخن
چشم ، فغان کرد ، که شرمت زمن
عقل خروشید ، که وقت من است
چشم و زبان را ، چه سخن گفتن است
دیده بگفتا ، که منش دیده ام
پیکر و بالاش ، پسندیده ام
عقل فغان کرد ، که من سوختم
تا سر سوداش ، به جان دوختم
درکف لب هیچ نبود اختیار
مست ز اوصاف و ، به مدحش بکار
دل به میان آمد و لب باز کرد
روی به ایشان سخن آغاز کرد
غلغله از چیست ، میان شما
شور چه افتاده بجان شما
گشته فراموش ، ز یک پیکرید ؟
خویش نه فرمانده ، که فرمانبرید ؟
لاف چه حاصل ،چو من استم خموش
دم زدن از ماست ، سراپا خموش
هرچه که گفتید ، پسندیده بود
لیک ، اگر من نپذیرم چه سود
دیده منم ، عقل منم ، لب منم
خود همه از عشق ، لبالب منم
انچه که دل در رخ معشوق، دید
عقل و لب و ، دیده بینا ندید
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شاعرانههایتان ماندگار
آوای دلتان شاد