سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        هیزم

        شعری از

        پژمان بدری

        از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۳۹ شماره ثبت ۸۸۷۲۸
          بازدید : ۱۲۲۵   |    نظرات : ۸۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر پژمان بدری

        بازگشت همه به سوی اوست
        یکی بود یکی نبود
        آخر قصه را اول نوشتم
        هر چند دردی در دلم کاشته شده
        امّا روزی جوانه ی عافیت
        به آسمان قد خواهد کشید از سینه ام
        و دستانم شاخه های سرسبز تنومندی می شوند
        که هزاران پرنده با گویش مختلف
        تحریر میزنند جلوی چشمِ رنجم
        که از سسسسرم
        میییوه های عقققلی رررشد کککرده
        اگگگر سهممم دهااانِ فففهم کککسی شووود
        فهههمیدن رررا می فهمممد
        می فهمد من و تو رویاهای مشترک داریم
        می خواهیم برای آرزوهایی که بوی نان گرفته
        از گلهای مصنوعی عسلِ سعادت سرریز کنیم
        تا بوسه های لبخند ناشتای لبهایمان شود
        کمی آنطرفتر درونِ قاب لحظات
        از ساعدِ تبرها شکوفه می کند بهار
        باور کردنی نیست نه؟؟؟
        گفتی به حدی حدیثِ پاییز
        در گوشِ باغ مقصودمان خوانده اند
        بیشترِ درختان بوستانِ ایمانت
        هیزم شده اند
        ولی نترس این بار
        حتی میانِ تلاوتِ اختناق خاک شویم
        از بذر ما
        آزادگانی خواهند رویید
        که فریاد می کشند
        نام دیگر خدا آزادیست
        بازگشت همه به سوی اوست...!!
        هیزم
        پژمان بدری
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۵۸ شاعر این شعر را خوانده اند

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        فریبا غضنفری (آرام)

        ،

        شعله(م جلیلی)

        ،

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        ،

        ابوالفضل زندیه شاهین

        ،

        دانیال فریادی

        ،

        سلمان مولایی

        ،

        محمد حسین اخباری

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        مانا جمشیدی ( مهرداد )

        ،

        قانع تهرانی

        ،

        دانیال شریفی ( دادار تکست )

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        صبا اسکندری

        ،

        سحر غزانی

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        پژمان بدری

        ،

        درویش حسین ندری

        ،

        مریم رامجردی

        ،

        فروغ فرشیدفر

        ،

        بهروز عسکرزاده

        ،

        فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)

        ،

        عسل اسدیان

        ،

        حسن لطفی

        ،

        معصومه خدابنده

        ،

        علی مزینانی عسکری

        ،

        مجید قلیچ خانی

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        جوادعبدالمحمدی

        ،

        گلاله محمدیان

        ،

        آرزو رستمی

        ،

        حمید قلی پور

        ،

        قربانعلی فتحی (تختی)

        ،

        رامینه خوشنام

        ،

        مسيحا الهیاری

        ،

        سیده شهربانو حاتمی

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        علیرضا بنایی

        ،

        سجادصفری

        ،

        مرغ آمین

        ،

        محمد حسین نیک طبع

        ،

        سید حاج احمدی زاده(ملحق)

        ،

        فرزانه زمانپور

        ،

        رضا عزیزی (رهگذر)

        ،

        فائزه طاهری(ماهور)

        ،

        فرهاد فیض اللهی (کدخدای نیستی)

        ،

        مرضیه تبدل (کاتیا)

        ،

        اکبرامرایی

        ،

        محمدرضا نیک نام

        ،

        فاطمه عزیزی (یاس صحراء)

        ،

        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)

        ،

        فاطمه خواجوی

        ،

        حسین طلایی

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        آرمان پرناک

        ،

        مهدي حسنلو

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۱
        می خواهیم برای آرزوهایی که بوی نان گرفته
        از گلهای مصنوعی عسلِ سعادت سرریز کنیم
        حکیمانه و زیباست
        عیدتان مبارک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۲
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۳۸
        سلام جناب استکی
        عسل کلامت کام صفحه ام را شیرین کرد ممنون خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۵
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۰۶
        خندانک
        درودبرشما خندانک
        زیبا قلم. زدید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۲
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۳۹
        سلام بانوی واژه ها
        وجود شما زیباست خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۵
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۲
        درود جناب بدری ارجمند خندانک

        سپیدی دیگر از سپیدانه‌های پرمحتوایتان را خواندم و به اندیشه نشستم.

        سپاس از اندیشه و احساس زلالتان و نیز آفرینش و اشتراک ترکیبات و ابداعات ناب و پرمحتوا خندانک



        عید غدیر خم مبارک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۴۰
        سلام الهه ی احساس
        مادری که همیشه به منو اشعارم لطفی مادرانه داشته اند
        خندانک دست مهربانی شما رو میبوسم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۵
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سلمان مولایی
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۳۸
        خندانک
        سلمان مولایی
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۳۹
        سلام

        و

        سپیدی رو سفید و سرخ زبان بود که شاعر پیچیده در لفافه ی خوشرنگ واژه ها سیاه ترین حرف ها را می زند و با ذکاوت ذاتی خویش آن ها را به طنز حتی عرضه می کند آن جا که از عسل می گوید ، چند ترکیب نو و بدیع باعث می شود توجه خواننده تام و تمام جلب شعر شود تا بتواند به لذت ادراک دست یابد ؛
        جوانه ی عافیت
        عسل سعادت
        چشم رنج
        ساعد تبرها
        باغ مقصود
        تلاوت اختناق
        و ... که نوع به کار گرفتن آن ها نشان‌دهنده ی آن است که شاعر در این کار تبحر خاصی دارد و این امتیاز به یکی از مشخصه های سبک شخصی او بدل شده است به شیوه ی خودش .
        خطر فرو رفتن شعر در گرداب شعار چند مرتبه رخ نشان می دهد ولی هر بار شاعر با زیرکی خطر را دور می زند و با تصویری نو و خیال انگیز شعر را بر شعار چیره می کند از جمله در رویش آزادگان از بذر ما و ساعد تبرها که بلافاصله در رویش آزادگان با مترادف کردن خدا و آزادی اجازه آن که شعر تا سرحد شعار پایین بیاید را ، نمی دهد و ساعد تبرها نیز در خود بداعتی دارد که جلوی خودنمایی واژه ی سر به هوای تبر را می گیرد .
        اما آن چه که در شعر حواس ام را پرت می کرد نوع چینش سطور بود که گاهی اجازه نمی داد تمام ذهن ام در شعر بماند ،
        تا بوسه های لبخند
        ناشتای لب های مان شود
        در این مورد کنار هم قرار گرفتن واژه ها ابتدا باعث می شود لبخند با کسره به ناشتا اضافه شود و این یعنی حواس پرتی و شاعر نباید اجازه این کار را بدهد .
        از ساعد تبرها
        شکوفه می کند بهار
        در این جا نیز به تبع آن که هم تبرها و هم شکوفه بهار دارای قدرت مرکزیت در شعر هستند و از کلید واژه ها به شمار می آیند جدا که باشند تاکید بیشتر خواهد بود و از این گونه سطور باز هم هست که باقی را به شاعر می سپاریم تا دریابدشان .
        انا لله و انا الیه راجعون
        جمله ای که در آغاز و پایان شعر تکرار می شود به فارسی و اگر چه دوبار استفاده می شود ولی با توجه به فضای شعر از آن چنان قدرتی داراست که هم بتواند ضربه ی آغازین را و هم پتک پایانی را توانا وارد کند و این چیزی نیست جز چیره دستی شاعر ...
        اما یک نظر شخصی و سلیقه ای هم آن که تکرار حروف در بعضی از واژه ها مانند میوه و سرم و ... نمی تواند امتیازی برای شعر فراهم کند چرا که بر فرض مثال اگر قرار باشد ترجمه شعر خوانده شود و یا فقط به صورت شفاهی شنفته شود نمی توان این تکرار را انتقال داد پس بهتر آن است که شاعر تاکید بر واژه ها را در خود واژه ها ، قدرت انتقال شان ، تاثیرگذار ی و تأثیرپذیر شان ... نشان دهد و دقیقاً این کاری ست که شاعر در اکثر موارد در شعر خویش به زیبایی رعایت کرده است ...
        و سر آخر آن که سپاس بی شمار از پژمان نازنین بابت اشتراک این شعر و مجوز نقد ...
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۳
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۳۶
        سلام جناب مولایی تاج سر و فرد خاصِ شاه نشین قلبم
        چه می شود گفت جز تشکر و تقدیم گلهایی از جنس سپاس که این کوچکترین و مورد لطف قرار دادی و از سودای سوادت مستش کردی..
        بله شعر باید بندهایش جدا میشد ولی چون داخل گوشیم ذخیره شده بود همون و ارسال کردم بندها تفکیک نشدن و کاملا ممنون که یادآوری کردید
        هرچه بگویی با دیده ی منت میپذیرم
        چه چیزی از این نکات ارزنده برای جان شعرم شیرینتر...
        باش که خیلی دوستت دارم

        مخلصات و مخلصین خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۶
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۱۰
        سلام
        پیش از هرکاری احساس میکنم شاعر تصدیری موکدانه داشته و آرایه ی تصدیر درین شعر به شکلی هوشمندانه بکار رفته است .
        بعد از آن شعر همزمان با دو لهجه ی رسمی و عامیانه پیش رفته است . یعنی گاه به زبان خودمانی :
        یکی بود یکی نبود
        آخر قصه را اول نوشتم

        و گاه رسمی : " از بذر ما آزادگانی ...

        در چند جا اضافه های تشبیهی هم در واقع نمک سروده را تضمین کرده اند که سلمان عزیز برشمرده و کشف کرده بود .
        بهمین جهت بهتر میدانم که به محتوای شعر بپردازم و علامت سوالی که شاعر به یادگار گذاشته که آیا : آزادی ‌‌‌مساوی است با مرگ ؟؟؟ ( که بازگشت همه به سوی اوست ) یا خدا ؟؟ آیا قیمت رسیدن به آزادی جان آدمی ست ؟؟ آیا همه به آزادی میرسند که بازگشت همه و این به مقصد رسیدن را شاعر دوبار در اول و آخر شعرش تضمین میکند ؟؟
        و آیا این شعر یک بعد عارفانه دارد و رهایی از زندان تن را تنها راه رسیدن به آزادی میداند ؟؟ یا اینکه رویکردی اعتراضی دارد و حیات را زندان میداند ؟؟

        با پیش رفتن شعر به موازات فهم مخاطب پاسخ ها نیز مبهم تر میشوند بطوریکه شاعر هوشمندانه و به شکلی مستعار معلوم نمیکند این آزادی دقیقا کدام نوع است .یعنی برداشتی اجتماعی و عارفانه را میتوان از نوید شاعر داشت که حتا طنز و شوخی و جدی و پوزخند و متلکش هم همزمان حس میشود . بستگی دارد شعر را چه کسی و چگونه بخواند :
        """
        هر چند دردی در دلم کاشته شده
        امّا روزی جوانه ی عافیت
        به آسمان قد خواهد کشید از سینه ام
        و دستانم شاخه های سرسبز تنومندی می شوند
        که هزاران پرنده با گویش مختلف
        تحریر میزنند جلوی چشمِ رنجم """"


        لکنت وسط شعر را دریافت نکردم . شاید شاعر وقتی بحث از فهم میکند با خط خطی کردن واڗه ها به شکل حرف زدن الکن ، سعی دارد فهم الکن و ناقص را به ذهن متبادر کند :

        که از سسسسرم
        میییوه های عقققلی رررشد کککرده
        اگگگر سهممم دهااانِ فففهم کککسی شووود
        فهههمیدن رررا می فهممم


        و اما ایرادی که میتوانم از این شعر باشعور بگیرم اینست که با سه گانگی تصویر و ترافیک تشبیه موافق نیستم .
        مثلا :

        درونِ قاب لحظات
        از ساعدِ تبرها شکوفه می کند بهار

        که مخاطب باید ابتدا قاب لحظه ها را تصور کنو و بعد ساعد تبرها را و سرانجام شکفتن بهار را ، هرچند شکفتن بهار از ساعد تبر خود مضمونی عمیق بود و بسیار شاعرانه ولی وقتی همین مضمون را درون ظرف دیگری قرار داده و کادوپیچ کنیم ، شعر گیج میزند .
        و اینکه پژمان هم مثل دوست دیگرم مجید قلیچ خانی گاهی ترکیبهایی میسازد که ناخوش و نافرم هستند و برای پیچ کردن آن دو واژه به هم تراشکار لازم میشود :
        گوشِ باغ مقصود !!!!
        تلاوتِ اختناق خاک !!!

        و اما در کل ، شعر بار شعور دارد . نویدبخش است ، مومن است ، خوش ساخت و خوش اداست
        و شاعرش را باید بغل کرد


        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۳
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۴۷
        سلام شیخ الشیوخِ دوست داشتنی
        از اینکه گذاشتی رفیقت باشم ممنونم
        یک نکته راجع به مضمون پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته یا دیوانه ای از قفس پرید فیلمیست سراسر آزادی و آزادگی که با ذهن و فکر من تلفیق شده
        شاید نگاهمان در ترافیک آرایه ها کمی باهم متفاوت باشد
        من نظرم سیراب کردن مخاطب است وقتی انها را تشنه میبینم

        باز هم سپاس که هستی و با وجودت قابل تحمل کردی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۶
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فرهاد فیض اللهی (کدخدای نیستی)
        چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۰۴
        سلام جناب بدری!

        بنده حقیر، شعرتان را نقد (Recension) نقد نمیکنم زیرا که خارج از موضوعیتش قدم میزند. بنابراین عنوان شعرتان با محتوایش رابطه ادبی - منطقی ندارد و نمیخواهم چیزی از شعرتان دربیاورم که در محتوایش موجود نیست (امتناع از هرمنوتیک).

        بنده از شعرتان انتقاد (Critique) میکنم تا در مسیر خلاقیت فکری بمانیم . پروسه فکر، تعمق در فکر (اندیشه) بخش غیرقابل تفکیک انسان با جهان مادی پیرامونش در ابعاد چند وجهی است.
        در شعرتان، جهت یابی فکری، علائم و آثاری از فکر، موجود نیست به جز تخیل مذهبی خود ساخته. چرا نیست؟ زیرا که شعرتان با داستانهای تخیلات دینی – مذهبی گره خورده است که همه ساخت و پرداخته ذهنیت فردی شماست.
        تعجب نکنید که اگر قادر به فکر کردن نیستید! چرا ؟ زیرا که جهان سرمایه داری بر پایه عقل و عقلمندی (راسیونالیزم ) به منزله ایمان به خدا استوار است و 99.99% دانشمندان هم قادر به فکر نیستند زیرا که در هیچ مدرسه ای و دانشگاهی در جهان ، "فکر کردن" آموزش داده نمیشود. بنابراین عقلگرائی مخالف فکر است.
        عقل و عقلگرائی اساسِ استوارِ علمی در چهارچوب واقعیت عینی – مادی (طبیعت) ندارد و تفریباً 99.99% مکاتب فلسفی، ماده و طبیعت مادی را انکار میکنند و آن را به هیچ وجه قابل شناخت نمی دانند، مثل کانت ، برکلی، جیمز ، دیوی و غیره.
        در این پروسه تقابل ، ما شاهد مبارزه جهانی ایده آلیزم (دروغ) و ماتریالیسم (واقعیت غیرقابل انکار) بر علیه همدیگر هستیم.
        بنابراین، ما در این مبارزه جهانی مابین دروغ و واقعیت گیر کرده ایم تا خودفریبی نکنیم و به تحت قیمومت دروغ دیگران هم نرویم. شاخص منطقی چیست و کدام راه صحیح است؟
        روان شناسی به ما آموزش میدهد، تا مثبت فکر بکنیم. مثبت در این باره علامت ریاضی نیست بلکه از واژه لاتینی (Positivum) به معنی واقعیت عینی – مادی تحت شرایط حال حاضر میباشد. بنابراین ما باید در حال حاضر قائم به ذات (Causus rectum) در بودنمان باشیم زیرا که راه فراری به خارج از طبیعت وجود ندارد.
        رسالت یک شاعر آگاه به منزله نبضگیر حساس واقعیت عینی ، درک و فهم، تحلیل مشخص از شرایط مشخص، پردازش و خلاقیت آفرینی است تا بتواند گذار از یک مرحله دیالکتیکی به مراحل تکاملی بعدی کمک بکند، فقدانها را به تصویر بکشد و اذهان عمومی را در راستای بهترسازی آگاه بکند.

        شعرتان طوری است که گوئی در صدد هستید یک فیلم تخیلی - مذهبی درست بکنید که شروعش را با پایان استخلاف کرده باشید و بدین ترتیب علت و معلول را به بازی میگیرد : بی خیال همه زندگی! بازگشت همه به سوی اوست.
        ضمن بازگشت به سوی او ، آزاد میشوید زیرا که نام دیگر خدا، آزادی است. شما در اینجا به طور آگاه یا ناخود آگاه ، از اصل اگزیستنسیالیزم مذهبی استفاده میکنید که چنین اطهار نظر میکند: : “ انسانی که کل زندگی زا با هیچ و پوج انگاری سپری کرده است قادر به درک مفهوم آزادی نیست. او آزادی فقط را در آستانه ترک هستی و رحلت از زندگی میفهمد” .

        این نوع نگرش فلسفی اگزیستنسیالیستی، آگاهی، شعور فردی و اجتماعی انسانها را تحقیر میکند که بعد از گذار از طبیعت به جامعه، 62 هزار سال تکوین اجتماعی را تجربه کرده اند.
        با این شعر، شما دارید در خارج از واقعیت عینی و مادی طبیعت گردش میکنید: از درد کاشته در دلتان، جوانه های عافیت قد به فلک خواهند کشید و از دستانتان شاخه های تنومند و سر سبز خواهند روئید ، به منزله آشیانه پرندگان مختلف و میوه های عقلی آویزان ، فراوان برای همه، ای مرتاض عارف!

        شما، گوئی در باغ زمستانی زیبائی شناسان یخ زده اید و از آرزوهایتان عطر نان میبارد و از گلهای مصنوعی باغ، عسل سعادت بر روی عطر نان میتراود!
        آیا تا به حال گلی را در طبیعت دیده اید که از آن عسل بتراود ، جدا از گل مصنوعی: جای زنبوران عسل خالی باد!
        شما ذکر میکنید : “ تا بوسه های لبخند ناشتای لبهایمان شود، کمی آنطرفتر درونِ قالب لحطات، از ساعد تبر ها شکوفه میکند بهار، باورکردنی نیست نه؟؟؟”.
        حالا این پرسش مطرح میشود: آیا شما خودتان واقعاً به این چرندیات من - درآورده صِرف باور میکنید؟ که در آن منطق فکر و زبان پا به فرار گذاشته اند و تسلسل ادبی - و منطقی بیان دچار اسهال دیالکتیکی شده است. آیا این نوع بیان یک نوع خودفریبی شاعرانه نیست؟ هر نوع تخیل شاعرانه اعم از تخیل مثبت و منفی بایستی حد اقل در چهارچوب منطق بیان اتفاق بیافتد.
        علاوه بر اینها، از کی بوستان ( مزارع هندوانه، گوحه فرنگی، توت فرنگی و غیره با وسعت کیلو مترها طول و عرض ) جای باغ را گرفته تا صاحب درخت باشد؟

        علاوه بر همه اینها، اشتباه پندتان به مخاطبین این است: اگر ما تحت شرایط اختناق موجود بمیریم و به خاک تبدیل هم بشویم از بذرمان آزادگانی روئیده خواهند شد و فریاد خواهند کشید : خدا همان آزادی است!
        شاعر چنین گفته است: از کوزه همان به بیرون بتراود که در آنست.

        اگر شما در این مورد مطالعه کرده باشید، همه خدایان آسمانی، از دوران برده داری سومرها ، 5500 سال پیش تا به امروز ، زائیده تفکر ، رفتار و عملکرد برده داری هستند.
        بنابراین، در جامعه برده داری مصر، یونان و روم قدیم، فئودالی، سرمایه داری اولیه و سرمایه داری امپریالیستی واژه آزادی به مفهوم اخص کلمه وجود ندارد و قلابی است. حاکمیت سرمایه یک اقلیت ناچیز و انگشت شمار به منزله دموکراسی فهمیده میشو د که بنا به روایت جان اف کندی : آزادی یعنی الصاق همه کشورهای جهان به سیستم امپریالیستی - نژادپرستانه آمریکای شمالی با نظامیگری فهمیده میشود.
        همه بدبختی بشریت، حاصل جامعه برده داری مصر، یونان و روم قدیم، فئودالی، سرمایه داری اولیه و سرمایه داری امپریالیستی است که در آن هیج کدام از خدایان آسمانی برده داری را رد نکرده اند.
        آیا این منطقی است واژه آزادی را برابر با خدای برده دار بیانگاریم ؟ آیا آتش سوزانِ جهنمِ ابدی هم بخشی از آزادی بشریت است؟
        برای این که این موضوع را عمیقا بتوانید درک بکنید، علل انقلاب کبیر فرانسه را بخوانید. بنده فقط یک اشاره کوتاهی با انقلاب فرانسه میکنم:


        در دوران قبل از انقلاب فرانسه، مسیحیت و نظام سلطنتی مطلق در یک دوگانگی غیرقابل تفکیک، مدافع و مکمل همدیگر بودند که در آن شاه سایه خدا یا به عبارت دیگر دستان نامرعی خدا بر روی زمین بود. قدرت لایزال خدا تفکیک پذیر نبود، فقر و غنی خواست اراده ربانی بود.
        تئوریسینهای سلطنت مطلقه در پایان قرن هفده و آغاز قرن هیجده مدام تلاش میکردند، جهت اثبات حقوقی آتوریته شاه او را به خدا زنجیر بزنند طوریکه قدرت یکی ضامن قدرت دیگری بشود.
        در این خصوص بوسه "Bossuet" قدرت مطلق را به منزله حق طبیعی شاه قلمداد کرده و همزمان آتوریته سیاسی شاه را به قدرت همه محاط و لایزال خدا پیوند زده و نقش پدر ساده خانواده را نیز در قبال فرزندانش با تصویر شاهانه خدا مقایسه کرده است. این تئورسین در واقع یک تثلیث مقدسی از خدا، شاه و پدر را طرح کرده بود تا اینکه به جامعه پدرسالاری استحکام بیشتری بدهد.
        بنابراین انقلابیون فرانسه تلاش کردند اساس این مثلث پدرسالاری را به طور جدی از هم بگسلند زیرا که مردم از تقدیر اجتماعی و دینی ـ سیاسی به تنگ آمده بودند و درصدد بودند خود را از یوغ استثمار و استبداد دینی و همچنین از نظام شاهی مطلق برهانند که آزادی و مساوات سم کشنده ای برای آنها بود.
        در راستای تحقق این ضرورت تاریخی ـ سیاسی انقلابیون فرانسوی در مرحله نخستین شاه را کشتند و همزمان خدشه سنگینی را به قدرت لایزال خدا و پدر وارد کردند. در این عملکرد "کشتن شاه" به معنی مجازی مترادف با "کشتن خدا" و "کشتن پدر" بود تا اینکه تیشه بر ریشه جامعه پدرسالاری گذاشته بشود که همه موانع جهان بینانه، تاریخی، طبقاتی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و سیاسی را، بر سر راه جامعه مردم سالاری، محتوی است.
        به نظر فلسفه دان فرانسوی ژان لاکرووا " “Jean Lacroix دموکراسی با اقتدار "پدر" در اشکال مختلف مثل "پدر ربانی"، "پدرملت" و "پدر خانواده" سازگار نیست. هر نوع خودرهانیدن از یوغ اسارت در کلیت اجتماع در وحله اول به منزله رهائی از سلطه پدری است. قدرت و اتحاد مردم از کشتن پدر حاصل شده است. مردم با کشتن شاه پدر یا "پدر ملت" توانست خود را از تحت قیمومت همه جانبه آزاد بکند و به استقلال فکری، عملی و تصمیم گیری برسد.
        گذار از تحت قیمومت به قیمومت یعنی گذار از اسارت مثلث مقدس به استقلال خودی در بغرنجترین شرایط و با حضور گیوتین در ملاء عام انجام میگرفت. این اراده منسجم مردم بود که توانست "مطابعت کورکورانه"، "ترتیب اولویت از بالا به پائین" و "پدریت" را به بوسیله "آزادی"، "برابری" و "برادری" استخلاف بکند.
        انقلابیون 1789 در فرانسه با عزم راسخ و مبارزه دامنه دار سعی میکردند، از ارزشهای اجتماعی مثل آزادی، برابری و برادری را به منزله آرمانهای مطلوب انسانها دفاع بکنند و آنها را جایگزین ارزشهای پوسیده جامعه فئودالی آن زمان بکنند ولی در طی مبارزاتشان با مشکلی مثل "خدا" مواجه میشدند که با ارزشهای زمان گذشته ارتباط تنگاتنگی داشت.
        ولی فلسفه دانان قرن 19 مثل "فویر باخ Feuerbach"، "پرودون Proudhon "، "مارکس Marx" و "نیچه Nietzsche" با اقتباس از انقلاب فرانسه مرگ خدا را اعلام کردند که در واقع یک شرط ضروری برای رهائی کل بشریت از اوهام و تخیلات بیهوده حاکم در آگاهیش میباشد.
        تا زمانی انسانها نتوانند خودشان را از زنجیرهای پوسیده درونی و بیرونی در آگاهیشان برهانند و محتوای آگاهیشان را منطبق بر شرایط عینی در طبیعت بکنند بدون تردید قادر نخواهند بود جامعه آزاد را تحقق ببخشند. زیرا که فکر، آگاهی و شناخت زنجیرزده نمی توانند باعث ترویج آزاد اندیشی بشوند.

        خندانک خندانک خندانک با آرزوهای بهتر
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۵:۰۵
        از این بابتم خیلی خوشحالم شعرم انقدر ذهن شمارو به تکاپو انداخته که جهان و برای باز کردنش زیر پا بذارید..😁😁😁
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۵۵
        سلام رفیق

        حقیر چرا بسیار بزرگواری حقیقتا این همه نوشتی مفتخرمون کردی
        از اونجایی به من یاد دادن فارسی را پاس بدارم😄😁
        سعی دارم براساس سخن بزرگان و تاریخ پر از تخیل و اغراق خودمون جواب نقد شما رو بدم
        ابتدا یک شعر از دفتر دوم مثنوی حضرت مولانا این جا درج میکنم که شاید شما وقت نکردید سری به ایشون بزنید وقتی درگیر یاکوزاها یا سومریان و ناپلئونیان بودید

        بخش ۸۵ حکایت هندوکی با یار خود جنگ میکرد بر کاری و خبر نداشت که او هم بدان مبتلاست...

         نماز هر چهاران شد تباه

        عیب‌گویان بیشتر گم کرده راه

        ای خنک جانی که عیب خویش دید

        هر که عیبی گفت آن بر خود خرید

        رفیق این همه افعال دستوری چرا تو نقدت وجود داره؟؟؟
        استفاده از کلماتی چون اسهال و چرندیات در خور ادیبی مثل شما نیست
        قادر به فکر نبودن(عیب گویان بیشتر گم کرده راه)
        دردت به عمرم وقتی شما داری واسه شاعری نسخه میپیچی که رسالت شاعر اینست و آن است(طبق متن خود شما)
        این خودش نقض آزادی بیانی نیست که خودت پایان نقدت به عنوان آزاد اندیشی ازش یاد کردی؟؟؟
        همه که مثل شما درگیر مکاتب مثبت اندیشی و مدتیشن های فضایی نیستن که...
        مگه خود شما نگفتید منطبق با شرایط عینی و طبیعت؟؟؟
        خوب خود طبیعت تخیل گونه نیست
        خود همین انسانی که اگر یک رشته دی ان ای اش و باز کنن کیلومترها اندازشه و تو این جسم نهایت دومتری جا گرفته تخیل گونه نیست؟؟؟
        شما از آزادی حرف زدید و خودتان با جدول بندیهایتان مردودش کردید
        شما از تناسخ حرف زدید
        ای رفته و باز آمده و چم گشته
        نامت ز میان نام ها گم گشته

        ناخن همه جمع گشته و سم گشته
        ریشت ز عقب در آمده ، دم گشته
        خیام
        آیا اینجا عامو خیام به شعور فردی اجتماعی دیگران را تحقیر کرده؟؟؟
        واز اینجا به شعر خودم میرسم

        انسانی که ممکن است کار زنبور را انجام بدهد از گلها عسل سرریز کند را ایراد دونستید
        سری به فیلم خرچنگ
        اطلس ابر بزنید
        یعنی اینجا باید منطق بخرج میدادم میگفتم میرم از سوپرمارکت یه سطل عسل میخرم میام رو نون بربری میزنمش میدمش دهن آرزوها تا عینیت بگیره؟؟؟
        پس فرق نثر و شعر در چیه؟؟؟

        از آن زمان که بر این آستان نهادم روی

        فراز مسند خورشید تکیه گاه من است

        اگر براساس شرایط طبیعی و عینی پزشکی و اختر شناسی بخوایم در نظر بگیریم که حضرت حافظ اینجا باید جزغاله میشد وقتی رفته بر فراز مسند خورشید...
        حتما خودت میدانی که مولانا هم غول سورئال جهان است وقتی به سماع میرفته(حالا اونو کجای دلم بذارم) مکتبی که بر اساس تعاریف شما هیچ حرفی برای گفتن ندارد چون بر پایه ی منطق نیست اما بهترش اینست که بگویم از دیدگاه شما منطقی نیست اگر بود به این بند کاملا توجه میکردید
        آرزوهای بوی نان گرفته(این عینیت نداره یعنی عموم مردم امروز دغدغه ی نان ندارند که حتی آرزوهاشون بوی همینو گرفته؟؟؟)

        شما بیشتر با تفکر پشت شعر زاویه داشتید که با الفاظ پوسیده ازشون یاد کردید اینم بازم در خلافِ نگاه آزادی منشانه ی شماست
        که راجع به این موضوع هم چون شما رو ادیب میدونم به این بیت حضرت حافظ ارجاع میدم
        ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود

        تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار

        رفیق یه شعر نمود تمام افکار و اعتقادتت یه فرد نیست شاید حس درونیش در همون لحظه بوده شاید...
        امان از شایدهای غیرمنطقی...


        آن زمره که از منطق ما بی‌خبرند

        سد نغمهٔ ما به بانک زاغی نخرند

        زاغیم شده به عندلیبی مشهور

        ما دیگر و مرغان خوش الحان دگرند


        وحشی بافقی

        راستی شعرهای عریان از آریه ات را خواندم

        آن که چون پسته دیدمش همه مغز

        پوست بر پوست بود همچو پیاز

        پارسایان روی در مخلوق

        پشت بر قبله می‌کنند نماز

        چون بنده خدای خویش خواند

        باید که به جز خدا نداند

        سعدی

        مخلصات و مخلصین
        لبخندت را با لبخند جواب میدم😁😁😁
        تازه بوستم میکنم😘😘😘
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۳۵
        فرازی از نوشته ی این رفیق عزیز را برش میزنیم :

        """رسالت یک شاعر آگاه به منزله نبضگیر حساس واقعیت عینی ، درک و فهم، تحلیل مشخص از شرایط مشخص، پردازش و خلاقیت آفرینی است تا بتواند گذار از یک مرحله دیالکتیکی به مراحل تکاملی بعدی کمک بکند، فقدانها را به تصویر بکشد و اذهان عمومی را در راستای بهترسازی آگاه بکند. ";;


        دقیقا اینجا جایی ست که اگر به جای کلمه ی شاعر ، از کلمه ی " روشنفکر اجتماعی " یا " کاندید اصلح " استفاده میشد ، آنوقت همه ارکان خطابه جای تکبیر داشت . دوست عزیز ما شعر را از دیدگاهی رئالیته تعریف کرده و چارچوب آنرا در یک نظامنامه ی مدرسه ای تعیین کرده است . و اگر با این عینک بخواهیم به شعر نگاه کنیم باید عرض کنم شعری هنوز در جهان متولد نشده چون متاسفانه همه ی شعرا از حدود این امریه ی قاطعانه عدول نموده اند . حتی در ترجمه های خود ایشان هم رگه های باریک تخیل و فرار از عینیت دیده میشود .
        همیشه برایم قابل درک نبود که در سریال جومونگ چرا اینقدر محبت و خونگرمی غایب بود ؟ طرف از اونور دنیا میامد خیلی خشک و یابس بهش میگفتند :"چرا اومدی بویو " ؟؟
        این دوستمان هم که شعر را اینقدر یابسانه تعریف میکنند تحت تاثیر آن شبه جزیره ی خونسرد است که شصت و پنجسال پیش دو شقه شد . میخواستم فصلی بنویسم از اینکه در منطق هم پنج نوع استدلال تعریف شده که برحسب اتفاق یکی شان شعر است . و بعد از مفاهیم عینیت و انتزاع بگویم که چگونه و چرا شعر پلی ست میان این دو ؟ میخواستم از خدایان باستان بگم که برده داری آنها همچنان پابرجاست و انقلاب فرانسه فقط تعویض لباس خدایان بود از فئودال به بورژوا ... اما دیدم که اینجا سایت شعر است . و ادیبانی اینجا گرد آمده اند که حیفست التفات به یک بی ادب که آروغ روشنفکری میزند مایه ی تکدر خاطر عزیزشان گردد . به عمرم هیچگاه عصبی نشدم . همیشه مهربان و خویشتندار بودم اما دیشب که سطور بی ستر این حضرت آکادمیست را دیدم گفتم دعا کن فردا زنده نباشم که میدانم عنان اختیار از کف میدادم . با اینحال خوشحالم که بر خودم مسلط شدم .
        دوستان و اهالی سایت ناب :
        ما همه مهاجران مدینه ی فضلیم به خدا
        که به هوای بوسیدن ماه
        از نردبام آرزو افتاده ایم


        ما از جایی مهاجرت کردیم که از کلمات ما بهره کشی میکردند . میلیون میلیون پول درمیاورند و برای احساس ما زنجیر می‌بافتند . شاعران واقعی را گردن میزدند و روز بعد خاکستر سروده هایش را به باد میدادند . هرشب استرس ترور داشتیم که مبادا بخاطر کامنت تعمدی یکنفر کل شعر و نظرات و نقدها را یکجا بسوزانند . که بارها و بارها عین آب خوردن اینکار را کردند . از خواب بیدار میشدیم و میدیدیم ای وااااای شعرم کوووو؟؟؟؟ میدیدیم سلمان مولایی تبخیر شده !!!! محمد ترکمان دود شده .. مسیحا الهیاری را با بولدوزر صاف کردند ..

        تا اینکه شنیدیم آنطرف دریاها شهری ست به نام ناب ، که شاعرانش غم شعر دارند و مدیرانش شوق شنیدن . آنجا بتها را شکستیم و عصا را گردن صنم کبیر گذاشتیم . و یکروز که خدایان المپ از خواب برخواستند دیدند ای وااااای. مشعل پرومته به انسان رسید و موسی با قومش از نیل گذشتند . با دوستانم که دستانشان ساقه ی اشتیاق ست و با همسرم که همسرای نسیم آسودگی ست ، کورمال کمال به این مدینه ی فاضله آمدیم .. ما شما را دوست داریم و میدانم با تکیه بر خدا و قلمهای نابتان ، بزودی اینجا را معمورتر از پیش میکنیم که کعبه گلی از نمایشگاه زرین ابرهه کریم تر است .
        اما مثل سریال کارتونی چوبین هر روز یکی را برای تخریب این بوم و بر می‌فرستند و نمیدانند در سپاه ما یکه سوار بسیار است ...

        حضرت منتقد شما هم بعد از اینکه قهوه ات را نوش جان کردی بفرمائید بیرون ... اینجا خرابات ادب است نه چاله میدان توهین و عربده
        و راستی به همسرم گلاله نسبت الابختکی دادی . گفتی و نگفتی که دستانش سینای مهر است و سینه اش منزل آیات ، و دامنش دامنه ی خواب
        گفتی و نگفتی که شب از چشمان او مشتق میشود
        و سحر بر پیشانیش بوسه میزند .
        نگفتی که غبار شعر مانا را اگر دلشدگان به اشک گلاله میشویند دلیل دولت دریاست
        او نام دیگر عشق است.... سمت نجیب دامنش را به من نشان دهید
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۵۸
        درود جناب بدری
        با استاد استکی هم نظرم این قسمت خیلی زیبا بود
        از گلهای مصنوعی عسل سعادت سرریز کنیم
        مانا باشید
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۳
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۴۸
        سلام بر شعله های شعر
        ممنون که آمدی و گرمی بخشیدی خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۷
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۳۸
        سلام شاعرواستاد گرامی
        قلمتان همواره زیبا .رقصا وتوانا
        ابیاتی دلبربا وپرمغز را ازقلمتان خواندم
        لذت بردم
        هزاران درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۳
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۴۸
        سلام استاد دزفولی
        سپاس که بر دیده ی این صفحه قدم نهادی خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۷
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۰۵
        دوست خوبم چقدر خوشحالم که ازت شعری جدید خواندم
        ممنون که برایمان نشر دادی
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۳
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۵۰
        سلام
        خدایا ببین کی منو دوست خطاب میکنه
        یعنی مگه داریم نعمت از این بالاتر؟؟؟
        سپاس که هستی و به عشقت بارون و برای ما آدما به زمین میکشی خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۷
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فریبا غضنفری  (آرام)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۳۱
        زیبا و دلانگیز
        درودتان 🌹🌹🌹
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۳
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۵۱
        سلام آرامشِ کلمات

        خندانک سپاس که امدی و مرا از مهرت محروم نکردی خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۷
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        دانیال شریفی ( دادار تکست )
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۵۲
        خندانک خندانک زیبا بود خندانک خندانک
        لایک شد شعرتون👍🌹
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۵۳
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۵۱
        سلام
        لایک به وجودت دوست من خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۵۲
        یک گل هم تقدیم خانم بافقی کنم هم به جهت شعور و ادراکشان
        و هم به خاطر اینکه مدت چهارماه در آهنشهر بافق مشغول بودم و یاد خاطرات ده سال پیش افتادم
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۷
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۵۷

        سلام جناب بدری گرامی

        بسیار ارجمند است
        و زیباست. خندانک

        تندرست باشید و بازبیافرینید.
        خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۴۴
        سلام محبوب ترین
        مخلصات ویژه
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۸
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۰۰:۱۲
        درود بر شما بزرگوار
        بسیار زیبا بود
        پاینده باشید به مهر
        🌷🌷🌷
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۴۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۴۵
        سلام مالک ترین
        لطفت چراغ دیده ی مارو روشنتر کرد
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۱۳
        سلام و عرض ادب
        زیباست و دلنشین
        دستمریزاد
        خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۴۸
        سلام و چه چیز از وجود تو دلنشین تر؟؟؟
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۴۰
        سلام. پژمان عزیز.

        آن جا که می گوید من و تو رویاهای مشترک داریم. رویای مشترک من و تو چیست؟ آزادی، بهار، صلح
        با شناختی که از پژمان داریم و صراحت او در بیان هیچ لزومی نداریم شعر پژمان را در قالب مسلک و مذهب و طرز فکر خاصی ببریم. شعر پژمان ماورای عرفان و دین و آیین بوده و هست و وقتی از آرزوی مشترک می گوید می دانیم که مقصود همان آزادی ست که ماورای همه ی تعریف ها، همان آزادی ست که اگر به یک دختر سیاهپوست در قاره آفریقا بگویی آزادی و یا یک جوان ایرانی تفاوتی نمی کند. شعر پژمان به ما این اجازه را می دهد تفاوت ها را دور بریزیم و به وحدت برسیم خندانک
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۳۰
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۵۱
        سلام مهدی هدایت کننده
        آزادی که فرزندانش
        بهار و صلح است
        چه خوش میشود جهانی اینچنین

        ممنون که هستی خندانک خندانک خندانک
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۱۱
        سلام آقای بدری عزیز
        شما از اون دسته شاعرایی هستید
        که هرچقدر از اشعارش بخونم خسته نمیشم
        خیلیی
        خیلییی
        زیباست
        قلمتان همواره نویسا خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۵۵
        سلام
        شما هم از آن دسته شاعرانی هستی که ما به دوستیشون افتخار میکنیم
        مخلصات
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۳۰
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مسيحا الهیاری
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۳۸
        سلام داداش شعرت منحصر به فرد است یعنی شناسنامه دار و این آغاز شاعر بودن است شاعر بودن بازی با فلسفه نیست .در هم پیچیدن کلماتی که از دهان فیلسوفان میرزد نیست .شعر شعر است و خالق شعر کاملا صاحب آن هیچ دلهره ای نیست که مخاطب گیج شود یا نه مثل رودی زلال جاریست و حتی سنگلاخ های پست و بلند و همه چیز مولود ذهنی آزاد و شاعر ...تو بی نظیری مرد
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۰۱
        سلام بر مسیحهای واژگان که هر کلمه ی دلمرده را زنده میکند
        دوست خوب من سپاس که این کوچکترین را مورد لطفِ بی کرانت قرار دادی
        دقیقا بیشتر از هرکسی شاعر از ماهیت شعر خودش باخبرست ولی چه خوب که نکاتی از شما دوستان و اساتید دوست داشتنی فانوس راه این کلمات میشوند تا به ساحل امن شاعرانگی ها برسند
        مخلصین
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۶
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا بنایی
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۰۲
        زیبا و دلنشین
        خندانک خندانک
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۳۱
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۲
        درود
        بسیار عالی خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        از بذر ما
        آزادگانی روییده خواهند شد
        که فریاد می کشند
        نام دیگر خدا آزادیست
        بازگشت همه به سوی اوست...!!
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۱۸
        سلام و سپاس از همرهیتان

        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رضا عزیزی (رهگذر)
        سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۳۶
        درودهاااا خندانک خندانک
        آفرین خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۱۹
        سلام و ممنون دوست گلم
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۵۶
        بنمای باده که غم روی نمود ای ساقی
        این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی

        تشنه ی خون زمین ست فلک وین مه نو
        کهنه داسی ست که بس کشته درود ای ساقی

        دعا کن فردا صبح زنده نباشم .
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۵:۰۳
        سلام شیخ انشالله هزار ساله شی
        راستش من تو پوست خودم نمیگنجم شعرم انقد معنی داشته خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه خواجوی
        جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۴۲
        سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگوار
        زیبا بود
        موفق باشید
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۴۶
        سلام و سپاس از حضورت بانو خندانک
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۲۳
        خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۴۹
        سلام و خودت گلی باغ گل خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۵۰
        درودو عرض ادب بر شاعر همیشه مهربان جناب بدری گرامی
        نام دیگر خدا آزادیست ... خندانک خندانک خندانک

        یکی بود یکی نبود
        زیر گنبد کبود
        غیر از خدا هیچ کس نبود

        روزی ازگونه تادیده ستاره خواهیم شمرد
        و ماه را درحوض نگاهمان حل خواهیم کرد
        که ...خوش آمدی روئیا نیامده ما سالهاست بیداریم

        خندانک
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۳۱
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۱۷
        سلام بانو قشقایی همیشه خوشبین

        روزی شاید
        شاید روزی....

        چاکرات خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۶:۳۹
        سلام
        گفتنیها را دوستان گفتند من هم با تقدیم احترام خواندم و مسرور شدم
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۱۹
        سلام و سپاس که این کلاماتو از نگاهت محروم نکردی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7