سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        \چندمن\ (مجموعه شعر)

        شعری از

        پژمان بدری

        از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲ شهريور ۱۴۰۳ ۱۹:۱۱ شماره ثبت ۱۳۲۱۵۳
          بازدید : ۵۲۶   |    نظرات : ۳۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر پژمان بدری
        آخرین اشعار ناب پژمان بدری

        شعراول: "چندمن"
        از خاکِ من
        من های بسیاری
        قصدِ جدایی دارند
        یک من با تیپِ پیچِ تند
        به درّه ختم وُ منِ بعدی
        وقتی چاپ می شود
        از دستگاه کپیِ متعجب
        پاییز پاییز برگ
        بیرون می دَوَد
        منِ سوم می رود
        کودکیِ آن منِ دیگر را بغل کند
        تا زخم هایش از گریه پا پس بکِشَند
        از شما چه پنهان!
        فروپاشی پایتختِ من است
        ما "چندمن"
        خانواده ی اَبَرقهرمانی هستیم
        پدر اُتاق پُرو ای ست که آینه هایش
        به هم پشت کرده اند؛آنقدر رنجِ مُدام،
        در او لباس عوض می کند
        و هر وقت از عملیات حرف می زند
        این مرغِ منجمد که تازه
        به یخچالِ یائسه کوچیده
        شبیخون می خورد
        ما "چندمن"
        خانواده ی اَبَرقهرمانی هستیم
        مادر همیشه
        باردارِ جنگِ اعصابست
        که سایه ای از دیروز
        با انگشتِ شست و اشاره؛
        هفت تیری می سازد
        تا به دشمنِ فرضی شلیک کند
        و من درونِ خودم
        بی صدا کشته می شوم
        در این جنگِ سرد
        در این جنگِ سرد
        مرگ پرنده ای ست
        که پرواز را
        به انسان تعلیم می دهد!!
        شعردوم: نساج
        بینِ خطوط
        کولاکِ فقدان راه افتاده وُ
        سرما به خودش می لرزید؛
        آنقدر هوای دفترِ سپیدم،
        سرد بود
        نوشتم جنگ
        ترکش ها کمانه کردند
        حالا که این خونِ ناپیدا
        این زمانِ جاری
        از کِتفِ ساعت می ریزد
        من از باریدن برف ها
        بر شانه های هم فهمیدم
        بعضی برای بالا آمدن
        یکدیگر را زیر پا له می کنند تا...
        تا به گذشته فکر کردم
        ابر تو بودی که باران
        چکیده ی غم آلودِ دریاست
        گاهی حس می کنم
        خرچنگی هستم
        به جای اینکه اقیانوس
        در من شنا کند
        میانِ منوی رستوران
        صید می شوم
        انگار به جهانِ نَساج
        اعتمادی نیست
        شاید انسان
        تقدیر دلخراشی ست
        شبیه همان پیله که خواست
        پروانه شود امّا
        یک شالِ ابریشمی شد؛
        پشتِ ویترین،
        که آفتاب هر روز
        تار و پودش را می خورد!!
        شعرسوم: ژول ورن
        در خودم
        فرو رفته ام
        به عمیق ترین نقطه
        نزدیکِ مرکزِ زمین
        جایی که یک
        ژول ورنِ منزوی
        منتظر من نشسته
        تا اعتراف کند
        مُذاب
        این بغضِ نارنجی
        داغِ زیاد فهمیدن ست
        همان لحظه که تابستان
        از نگاهِ تقویم شنید
        یاس،
        یأسِ گُلی بوده که باد
        همزه اش را با خود
        به دورِ دنیا برده است!!
        شعرچهارم: موذی
        تو مهم بودی
        مثل یک تکه شعر
        یک تکه شعر پشتِ جلد
        پشتِ جلدِ کتاب
        کتابِ هر شاعر
        خیابانی مضطرب در سرم
        شروع به بوق مُمتد کرده است
        گاز دادم
        تا عکاسِ آخرین عکس یادگاری
        دوربین کنترل سرعت باشد
        با گریه خندیدی
        و از لاکِ مشکی تو
        شب طلوع کرد
        حالا این
        لاک پشتِ سر به بیابان گذاشته
        که دنیا نام دارد
        راوی مسیر می شود
        زندگی به طرز غیرمعقولی
        آب زیرِ کاه است
        شبیه چراغِ قرمز موذی
        مدام رنگ عوض می کند
        پس ترسیدن بیهوده نیست
        من از سرنوشتِ سیگارهایی خبر دارم
        که روزی عود بودند!!
        شعر پنجم: خالی
        سال هاست تاریکی
        وقتی به دزدی می رود
        چیزی پیدا نمی کند،جز تنهایی
        قبل از این زندگی
        ماه دکمه های لباسِ زنی بود
        که بوسه ی فرانسوی
        روی لبِ سرخ او اختراع شد
        حالا شب سیبی ست
        که پوستِ چاقو را
        زنده زنده می کَند
        و مادرم می گفت:
        این دیوانگی بی دلیل نیست؛
        شاید اشباحِ دوره گرد
        خانه را تسخیر کرده اند
        امّا خبر نداشت
        من آنقدر از خودم خالی شده ام
        هر که به آغوشم می کِشد
        از درونِ تَنَم رد می شود!!
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۳:۴۱
        درود شاعر ارجمند
        السلام علیک یا اباعبدالله…
        اربعین حسینی تسلیت…
        التماس دعا خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۸:۳۴
        سلام جناب استکی تسلیت میگم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۲۲:۲۱
        جالب بود جناب بدری

        با انگشتِ شست و اشاره؛
        هفت تیری می سازد
        تا به دشمنِ فرضی شلیک کند
        و من درونِ خودم
        بی صدا کشته می شوم

        عزیز موفق باشید .
        خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۳ ۰۱:۵۶
        سلام آق خوشرو خیلی خوشرویی
        کوچیکتم خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۸:۲۹
        سلام دوباره دوستان
        از اونجایی که مطلب محمد شریف صادقی عزیز مفید بود بااجازه تیک نقدشو میزنم که دیگر دوستانم اگر مایل بودن در این گفتمان شرکت کنند
        لازم به ذکرست این مجموعه ۵ شعر مجزا می باشد که فاصله گذاریشان اینجا نمایش داده نشده مخلصیم

        درود بر آقای بدری که بعد از مدت‌ها هنوز مصراع‌های آغازین «سطل آب دست به دعا...»یش در ذهنم نقش بسته. «...نیت باران خیر نیست...». راستش بعد از خواندن شعر اول و ایده فوق العاده «چندمن» به عنوان ابرقهرمان (شبیه سوپرمن و بتمن) آفرین گفتم و به نظر خیلی بیان قشنگی بود. اما به عنوان مخاطب عام حس میکنم می‌شود شعر را پخته تر کرد. راستش با خودم گفتم چرا شاعر از «صد من از من های من» یا «صد من از من» (ایهام: ۳۰۰ کیلو از من😁 - برای تاکید بر زیادی یا ...صد منِ شخصی از وجود من) استفاده نکرده مثلا برای تاکید بر تعداد و اوج آشفتگی (نمیدانم این پیشنهاد می‌تواند به شعر کمکی کند یا نه).
        پرسشی که داشتم شاید خنده دار باشد ولی سوال این است که چرا شاعر مثلا «من‌های بسیاری» به کار برده. قبول دارم که در سه جمله اول الگوی هجایی خیلی شبیه به هم است (به ترتیب: مستفعلن- مستفعلن فع - مستفعلن فعولن). هر چند در شعر سپید با عروض عادی سر و کار نداریم و رفتار هجاها پیچیده تر است. اما به نظرم «بسیاری» از نظر صوتی و معنوی وظیفه موسیقیایی خاصی ندارد. حالا در نظر بگیرید. مصراع اول شعر اول چه بود؟ «از خاک من». یک کلمه آمده که با «خ» یا «خا» شروع می‌شود و بعد هم «من».
        اگر در مصراع دوم شاعر بگوید:
        از خاک من
        یک خروار من (یا... یک خرمن من!) (یا...صد من از من)
        قصد جدایی دارند.
        کما اینکه اگر بگوییم:
        من های زیادی از
        زمین من [یا...سرزمین من]
        جدایی طلبند (وزنش شبیه رباعی شد😂)
        الان به نظرم کلمه خاص است. نمی‌شود گفت در ترکیب« از خاک من...یک خروار من[یا یک خرمن من]» یا برعکس آن (=جابجایی مصراع ها) می توان خروار را با بسیار و فراوان و غیره جایگزین کرد. سوال من است که مثلا «بسیاری» در اینجا وظیفه خاصی دارد به عنوان یک قید یا نه.
        مثلا در «فرو(پا)شی (پا)یتخت من است» الان جدا از تناسب معنوی فروپاشی، نمی‌توان آن را با «شورش» و کلمات دیگر جایگزین کرد چون وظیفه معنوی و صوتی خاصی را ایفا می‌کند.
        البته من هم به جهت پیشنهاد و هم به جهت بحث یادگیری می‌پرسم که جایگاه کلمات را چگونه باید انتخاب کرد؟ مثلا در
        با انگشتِ شست و اشاره؛
        هفت تیری می سازد
        تا به دشمنِ فرضی شلیک کند
        و من درونِ خودم
        بی صدا کشته می شوم
        اینجا به نظرم هیچ کلمه ای را نمی توان جایگزین کرد که مقصود شاعر را بهتر برساند و تناسب صوتی و معنوی عالی‌ست (بهترین قسمت شعر اولتان برای من).
        البته من ادعا ندارم پیشنهاداتی که مثلا به جای من های بسیاری و...دادم بهتر هستند. صرفا وظیفه کلمه بسیاری برای من مشخص نیست و البته...این مورد را چون چیزی فی البداهه به ذهنم رسید اشاره کردم.

        محمد شریف صادقی
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۹:۰۵
        سلام محمد عزیز
        بحث بر سر چگونگی انتخاب کلمات و جایگذاری هدفمند بسیار وسیع و گسترده اس که برای من حداقل ده سالی طول کشید
        اولا سلیقه شرطه مثلا همینطور که میبینیم و بارها خودت اشاره کردی هوش موسیقیایی تو دنبال آهنگ و روان خوانی شعرست
        که بنظرم اولین چیزی که تو شعر مهمه همین بستر زبان و چگونگی قرار گرفتن کلمات دوشا دوش هم هست
        من به شخصه معتقدم در شعر سپید و مشتقاتش اول روان خوندن به مولفه ی زبان کمک میکنه(حالا یکی با جانشینی واژه های هم بسامد به شعرش آهنگ میبخشه یکی ترجیح میده شعر درست خوانده بشه)
        خاک من اشاره سرشت و فرضیه ی گِل بودن آدمه
        بسیار هم قیدی ست صرفا برای نشان دادن و کثرت من های وجودی انسان اینجا بیشتر به جنبه ی درست خوانی مفهومی توجه شده حتی درست خوانی انشایی بدون سکته...
        همین طور که میبینی یک کلمه حتی یک کلمه ی ساده میتونه تاثییر به سزایی در قامت شعر داشته باشه
        حالا کلی ادم چه در سایت یه مشت کلمه رو رو هم تلنبار میکنند زیر هم مینویسندش فکر میکنن شعر نوشتن خندانک
        در شعر سپید ما ارکان جمله رو میتونیم به شکلهای مختلف بنویسیم
        از مرتب گرفته تا تشویش و تکرار که هرکدام زیر مجموعه های فراوانی دارند.
        اینارو گفتم رفیق بدونی من رو کلمه به کلمه کارهام فکر میکنم

        همین چندمن
        اگر خلاصه راجع بهش بخوام توضیح بدم
        وقتی چندتا من دور هم جمع میشن
        به ماااااا تبدیل میشن
        ماااا خانواده ی ابرقهرمانی هستیم

        مخلصیم خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد شریف صادقی
        محمد شریف صادقی
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۹:۴۳
        درود. اولا ممنون که مطلب من رو سبز کردید من چون خودم بیشتر جنبه سوال برام داشت با اینکه طولانی بودن سبزش نکردم. درباره فنون ایجاد موسیقی همون طور که فرمودید در شعر هر شاعر سبک خودش رو داره. قبل از هر چیز عدم ثقل خوانش مهمه. هزار تا واج آرایی صوتی و تناسب معنوی و کنایه و تمثیل و نماد اگر شعر ثقل خوانش داشته باشه، اثرش از «نمک اندر نمک دان شوری ندارد...دل ما طاقت دوزی ندارد» کمتر خواهد بود! اگر این شرط رعایت شد (که دشواره) اون موقع نوبت به تکنیکای دیگه میرسه.
        مثلا اخوان ثالث و حافظ بیشتر به خوشه‌های مشترک صوتی اهمیت میدن (سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند...کمر کوه کم است از کمر مور اینجا...) البته به شکلی که این تناسبات صوتی با تناسب های معنوی هم همراه باشه مثلا این مورد از مولانا:
        ...من مجنون مجنبانید زنجیرم (جدا از تناسب موسیقیایی زنجیر، مجنون و جنباندن در هم نشینی م، ج، ن بین مجنون و زنجیر و ایضا بین جنباندن و زنجیر اتصال معنوی هست و عمل زنجیر متصل کننده جنباندن و مجنون از نظر معنویه)
        گاهی شاعر با قافیه های درونی این کارو میکنه و نمک واج آرایی و جناس و تکرار بهش میزنه:
        ای خوبتر از «جا»ن و «جا»! آخر ک«جا» بودی، ک«جا»؟!
        ایجاد عطف و تقابل و استفاده مفید از حروف اضافه هم که خیلی مهمه و سعدی و حافظ بی نهایت از این سود جستن.
        مسئله اینه: به نظرم بهتره در یک شعر کلمات یک نقش مهم داشته باشن (نماد، صور خیال، تناسب صوتی، معنوی، ایهام، طنز، ...) که اون ها رو برجسته کنه.
        درباره «خاک من» مثلا نقش نماد رو داره چنانچه آقای بدری فرمودن. یا همون «چندمن» که واضحا از شکل قهرمانی بتمن، انتمن و... امثاله کلمه تا مَنِ روغن و چندین شخصیت تصاویر گوناگونی رو همزمان تداعی میکنه.
        و اینکه من ابدا نگفتم شما مراقب کلماتتون نیستید. من خودم به عنوان یک آدم بشدت حواس پرت در شعر، بزرگترین نقد رو به خودم وارد میکنم. و صرفا بحث بر سر این بود که آیا میشه شعر رو با دادن روح و نقش های بیشتر به کلمات بهتر کرد یا نه.
        و اینکه صرفا به جهت یادگیری و تبادل نر میپرسم. گاهی بلند فکر میکنم و دوست دارم عزیزان بهم کمک کنن که ابهاماتم برطرف بشه. باز هم ممنون بابت توجهتون.
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۰۲:۰۵
        محمد عزیز سلامی دوباره
        بابت پنجره سبز دومت ممنونم
        من همیشه به شاگردان سپید یا موج نو نویسم همیشه پیشنهاد میکنم قبل از ورود به هرچیزی اشعار کلاسیک رو مطالعه کرده باشن بعد پا به عرصه ی چنین سبک نوشتاری یعنی همین سپید بذارن چون تو تا از قبل خودت باخبر نباشی نمی تونی نوآوری کنی
        آنچه هم پیداست تو به اشعار کلاسیک به اندازه ی لازم احاطه داری و این بسیار بسیار با اهمیته که میتونه چراغ راهت باشه مثلا قدیمی های سایت میدونن من به شدت سعدی دوستم و بعد حافظ
        که دو شعر هم به اسم این عزیزان دارم،
        رفیق در شعر بعد از همون مبحث راحت خوانی تنها چیزی که من نوعی رو جذب میکنه خلق تصاویر بدیع یا همون صور خیاله
        که میتونه شعرتو از تمامی اشعار گفته شده مجزا کنه
        کاری که اغلب کارهای منتشر شده ی امروزی ازش عقیمند
        و طبق رصدهایی که من داشتم آهنگ کلام حداقل در سلیقه ی مخاطب امروزی جایی نداره
        مثلا من شعر آهنگین اخوان یا نیما رو به بعضی افراد دادم خوندن لذت چندانی نبردن یا حتی شاملو ولی شعر پر تصویر از مهدی اشرفی یا گروس یا صفاری یا...بهشون دادم چون تصاویر و خرق عادتهای متفاوت و زاویه دیدهای جدیدی داشتن اونارو به وجد آورده
        بنظرم زبان هم با تمامی ملزوماتش مثل همه ی چیزای دیگه در طول زمان دچار دگردیسی شده و ذائقه ی مخاطب الان بیشتر به سمت اشعار موج نو هست اشعاری خیال انگیز که مخاطب و به جاهایی برای کشف و شهود ببره
        یکبار به دوستی گفتم تو که انقدر از آهنگ شعر فلان کسک داری دفاع میکنی میدونی این کار اگه به زبان دیگه حتی گویش از زبان خودمون برگرده اولین چیزی که ازش میپره همین آهنگه؟؟؟
        ولی چیزی که باقی می مونه تصویر همون اسلحه ساختن با انگشت شصت و اشاره اس...
        این تصاویرن که امروز با مخاطب حرف میزنه
        مخلصیم خندانک
        محمد شریف صادقی
        محمد شریف صادقی
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۰۲:۱۷
        درود مجدد. این مسئله ای که اشاره کردید خیلی مهمه. من یکبار اینو از یک نفر دیگه هم شنیدم که ارزش شگردهای زبانی در شعر معاصر به نسبت گذشتگان کمتره و عمدتا مضامین و صور خیال حرف اصلی رو میزنن. این حرف واقعا قابل التفاته و به نظر باید تحقیق دربارش انجام بشه. چون مردم ما تا همین یکی دو قرن اخیر امثال حافظ و سعدی رو به امثال بیدل دهلوی ترجیح دادن (البته بیدل کلامش گاهی دست انداز زیاد داره ولی در صور خیال...غولیه برا خودش). اما اگر مثلا مخاطبین امروزین شعر که آشناییشون با شعر کلاسیک و نو در حد مقبوله عمدتا شگردهای زبانی کمتر براشون جذابه باید حتما در نظر گرفته بشه (البته...تاثیر شگردهای زبانی بر ذهن مخاطب خیلی اوقات «ناخوداگاه» هستش). ممنون که این نکته رو یادآوری کردید🙏🙏🙏🙏
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۱۵:۰۴
        خندانک خندانک خندانک
        محمد شریف صادقی
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۲۰:۰۰
        حالا که پنجره ها سبز شد خاطره ای تعریف میکنم از یک غزل مولانا که یکبار خونده بودم و البته به اسم فامیلی آقای «بدری» هم ارتباط داره...(صرفا جهت همون موسیقی شعر). در واقع از صفحه آقای بدری سوء استفاده میکنم😂
        مولانا یک غزل ملمع داره که فکر کنم ۲۹ بیته (۱۵ بیت فارسی ۱۴تا عربی).
        یکی از ابیاتش اینه:
        و اَرَی البدر تُکوّر و اری النجم تُکدّر
        و اری البحر تسجر و اری الهلک تفاقم
        سرتون رو در نیارم. سه جمله اول این شعر اشاره به سه آیه در سوره تکویر دارن: اذا الشمس کورت(چون خورشید درهم پیچید)...اذا النجوم انکدرت(چون ستارگان بی فروغ گردند)...اذا البحار سجرت (چون دریا گداخته گردند). در واقع جلال الدین یک توصیف قیامت گونه از رستاخیز معنوی خودش ارائه میده.
        حالا نکتش چیه؟ مولانا در جمله اول میگه «و اری البدر تکور»: و دیدم که ماه(=بدر) در هم پیچیده شد. در صورتی که در سوره تکویر به بدر یا قمر اشاره نشده و فعلی از ماده تکویر در این سوره و در سوره های دیگه همراه با قمر و بدر نیومده. خب مولانا به سادگی میتونست بگه «و اری الشمس تکور» (و دیدم که خورشید در هم پیچید». از نظر معنوی و آرایه های ادبی مرتبط با محتوا، شمس انتخاب معقولتریه. وزنشم کاملا درسته. اما مولانا به طرز عجیبی گفته «و اری البدر تکور!» من مدت ها ذهنم مشغول بود که شخص مطلع و دانشمندی مثل مولانا چرا تلمیح رو به یکباره مخدوش کرده. اما بعد متوجه نکته مهمی شدم. به رقص حرف «ر» خصوصا در انتهای کلمات دقت کنید (اری را ارَ بخونید و به واژه بد وصل کنید مثل قرائت قرآن)
        و ا«ر»ی البد«ر» تکو«ر» و ا«ر»ی النجم تکد«ر»
        و ا«ر» البح«ر» تسج«ر»...
        دقت کنید چقدر تناسب موسیقیایی به واسطه تبدیل «شمس» به «بدر» به وجود میاد. حتی بین بدر و بحر هم تناسب بهتری برقرار شد.
        بله گاهی موسیقی صوتی رو شعرا به هماهنگی معنوی هم ترجیح میدن. اینکه شاعر بفهمه کجا باید کدوم رو ترجیح بده (البته اگر جمع میان این دو ممکن نباشه) به مهارت و تجربه شاعر برمیگرده و ایضا ذوق مخاطبان.
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۰۲:۰۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ساسان نجفی(سراب)
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۰۶:۴۱
        درود بر جناب بدری عزیز..
        چ اثر زیباااایی..
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۸:۳۴
        سلام سامان جان ممنونم خندانک یک اثر نیست ۵ اثرست خندانک
        ارسال پاسخ
        مرتضی میرزادوست
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۱:۳۵
        درود بر شما جناب بدری گرامی خندانک
        چقدر زیبا و ارزشمند است اشعار شما
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۸:۳۵
        سلام مرتضی جان ممنونم خندانک
        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۱:۳۹
        درود بر جناب بدری
        زیبا هستند
        خندانک خندانک
        خندانک
        به نظرم
        چند من سنگین تر است
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۸:۳۵
        سلام آقا علی وجود محبت شما هم سنگین و رنگین است خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۲:۱۳
        با سلام و عرض ادب
        ادیب.گرامی
        بسیار عالی خواندم
        هزاران درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۸:۳۶
        سلام جناب باقری مچکرم خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد شریف صادقی
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۶:۲۴
        درود بر آقای بدری که بعد از مدت‌ها هنوز مصراع‌های آغازین «سطل آب دست به دعا...»یش در ذهنم نقش بسته. «...نیت باران خیر نیست...». راستش بعد از خواندن شعر اول و ایده فوق العاده «چندمن» به عنوان ابرقهرمان (شبیه سوپرمن و بتمن) آفرین گفتم و به نظر خیلی بیان قشنگی بود. اما به عنوان مخاطب عام حس میکنم می‌شود شعر را پخته تر کرد. راستش با خودم گفتم چرا شاعر از «صد من از من های من» یا «صد من از من» (ایهام: ۳۰۰ کیلو از من😁 - برای تاکید بر زیادی یا ...صد منِ شخصی از وجود من) استفاده نکرده مثلا برای تاکید بر تعداد و اوج آشفتگی (نمیدانم این پیشنهاد می‌تواند به شعر کمکی کند یا نه).
        پرسشی که داشتم شاید خنده دار باشد ولی سوال این است که چرا شاعر مثلا «من‌های بسیاری» به کار برده. قبول دارم که در سه جمله اول الگوی هجایی خیلی شبیه به هم است (به ترتیب: مستفعلن- مستفعلن فع - مستفعلن فعولن). هر چند در شعر سپید با عروض عادی سر و کار نداریم و رفتار هجاها پیچیده تر است. اما به نظرم «بسیاری» از نظر صوتی و معنوی وظیفه موسیقیایی خاصی ندارد. حالا در نظر بگیرید. مصراع اول شعر اول چه بود؟ «از خاک من». یک کلمه آمده که با «خ» یا «خا» شروع می‌شود و بعد هم «من».
        اگر در مصراع دوم شاعر بگوید:
        از خاک من
        یک خروار من (یا... یک خرمن من!) (یا...صد من از من)
        قصد جدایی دارند.
        کما اینکه اگر بگوییم:
        من های زیادی از
        زمین من [یا...سرزمین من]
        جدایی طلبند (وزنش شبیه رباعی شد😂)
        الان به نظرم کلمه خاص است. نمی‌شود گفت در ترکیب« از خاک من...یک خروار من[یا یک خرمن من]» یا برعکس آن (=جابجایی مصراع ها) می توان خروار را با بسیار و فراوان و غیره جایگزین کرد. سوال من است که مثلا «بسیاری» در اینجا وظیفه خاصی دارد به عنوان یک قید یا نه.
        مثلا در «فرو(پا)شی (پا)یتخت من است» الان جدا از تناسب معنوی فروپاشی، نمی‌توان آن را با «شورش» و کلمات دیگر جایگزین کرد چون وظیفه معنوی و صوتی خاصی را ایفا می‌کند.
        البته من هم به جهت پیشنهاد و هم به جهت بحث یادگیری می‌پرسم که جایگاه کلمات را چگونه باید انتخاب کرد؟ مثلا در
        با انگشتِ شست و اشاره؛
        هفت تیری می سازد
        تا به دشمنِ فرضی شلیک کند
        و من درونِ خودم
        بی صدا کشته می شوم
        اینجا به نظرم هیچ کلمه ای را نمی توان جایگزین کرد که مقصود شاعر را بهتر برساند و تناسب صوتی و معنوی عالی‌ست (بهترین قسمت شعر اولتان برای من).
        البته من ادعا ندارم پیشنهاداتی که مثلا به جای من های بسیاری و...دادم بهتر هستند. صرفا وظیفه کلمه بسیاری برای من مشخص نیست و البته...این مورد را چون چیزی فی البداهه به ذهنم رسید اشاره کردم.
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۸:۳۸
        سلام محمدجان
        کامنتت چون به درد میخورد سبزش کردم که راجع سوالاتت حرف بزنیم خندانک
        اغلب نفراتی که به صفحه ی دیگران تشریف می برند اشعارو نمیخونن خندانک
        ارسال پاسخ
        فیروزه سمیعی
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۶:۵۴
        درودتان باد جناب بدری گرامی خندانک
        شعر پر فراز و نشیبی سروده اید از من های بسیار ، چالش برانگیز و تفکرمند، نمی دانم چند من را در شعر فراخوانده بودید ؟!
        حظ وافر بردم
        مخصوصا پایان شعر
        من آنقدر از خودم خالی شده ام
        هر که به آغوشم می کِشد
        از درونِ تَنَم رد می شود!!

        زنده باد خندانک خندانک خندانک خندانک
        صد البته که سطرهای درخشان در شعر
        بسیار است خندانک

        پژمان بدری
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۸:۴۱
        سلام بانو فیروزه حال شما؟
        یک شعر نبود ۵ شعر بود داخل گوشی فاصله بندی ها رعایت شدند ولی اینجا متاسفانه اشعار بهم چسبیدند اما شعرهارو با عنواین مختلف از هم جدا کردم

        ممنون که خواندید و شمایی که سپیدسرا هستید دوست دارم نظر جامع تری از شما بشنوم خندانک ممنون
        فیروزه سمیعی
        فیروزه سمیعی
        چهارشنبه ۷ شهريور ۱۴۰۳ ۱۴:۱۳
        درود و مهر جناب بدری گرامی خندانک
        سعادتی نصیبم شد که همراه شما سروران ارجمند باشم و کسب فیض کنم ،
        اشعاری که نوشته اید سورئال و جاذبه مند است
        بار فلسفی شعر و معنایی که خواننده را به چالش می کشد نیز مزید بر علت است ،
        من هایی که بر شمردید هرکدام یک سوژه ی انسانی است حول مرکزیت یک اصل واحد که دازاین است، می چرخد که نقطه ی موفق اشعارست .
        البته من هم دو شعر در مورد «من» نوشته ام.
        اما کارکرد شعر شما در مورد «من »خلاقانه است
        که هر چه بنویسم، رسانای مطلب نمی شود و به قول معروف حق مطلب ادا نمی شود،
        من همیشه اشعار شما رو می خوانم چون خوب می نویسید و میدانید چه می نویسید.


        مانا و نامی مانید خندانک
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۱۹:۰۷
        درودتان جناب بدری گرانمهر
        بسیار عالیست،
        هر پنج شعر ماندگار و منحصر به فرد
        در خاطر دارم نخستین بار که بازیهای المپیک را از تلویزیون نظاره میکردم، از پدر ارجمندم پرسیدم مفهوم این پنج حلقه رنگین چیست، و ایشان پاسخ دادند، نشان پنج قاره و پنج رنگ پوست مختلف است و خداوند چون همه ی انسانها را مانند هم آفریده، پنج انگشت برای ما قرار داده که یادمان باشد با همه ی انسانها برابریم و باید با هم مُشتی بر علیه ستم و پلیدی در جهان باشیم... درود بر پنج شعر شما گرامی که یاداور، برابری نژادی میان همه ی انسانهاست
        پاینده و سربلند باشید خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۰۲:۰۸
        سلام بانو طالب زاده
        ممنون از این نظر ارجمند و خاطره ی شیرین که تعریف کردید
        لذت بردم و یاد گرفتم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        يکشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۳ ۲۳:۵۸
        خندانک درود موفق باشید
        زیباست
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۰۲:۰۹
        سلام آق محمد رضا ممنونم خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد مهدی پور
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۰۹:۵۸
        درود بر شما جناب بدری گرانمهر خندانک

        ناب سرودید


        بهره بردم از شعر زیبای شما و مطالب ارزشمند دوستان

        زنده باشید به مهر

        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۳ ۱۵:۰۴
        سلام آقا جواد ممنونم خندانک
        ارسال پاسخ
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        سه شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۳ ۰۱:۴۹
        من
        کی ما میشود؟
        شاید فردا
        و شاید هرگز!

        2 رود خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        سه شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۳ ۰۱:۵۷
        سلام عارف جان ممنونم عزیزم که خواندی خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7