دوشنبه ۳ دی
بی نام شعری از احسان اسکندری
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۳۹ شماره ثبت ۸۸۴۵۰
بازدید : ۳۶۵ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب احسان اسکندری
|
بنام خدا
از گوشه ی چادر تو شب بارید و
تابید رخت به صورت خورشید و
شعر از سر ابروی تو بر عشق چکید
حافظ غزلی ز چشم تو میچید و
گل خانه ی آغوش تو باغ عدن است
پر گل تر از این چمن نخواهی دید و
کافیست قیاس تو و خوبان جهان
خواهند همه به غیر تو خندید و
با چشم همه نشان تو را نشان میدادند
هرکس که ز عشق واقعی پرسید و
از زلزله ی بم به مراتب بدتر
از دیدن روی تو دلم لرزید و
دستم به قلم نشست و او بر کاغذ
در وصف تو یک شعر نو آغازید و
گفتست تبارک الله به خود بعد از تو
این راز به نشنیده نگه دارید و:
"مابین ملائک سر تو دعوا شد
آشوبه ی عرش هی نمیخوابید و
گفتند زمین مسکن آنها باشد"
آدم ز درخت فتنه سیبی چید و
از عشق تو این زمین تا به ابد
دیوانه شد و به دور خود چرخید و
یک بار خودت را که نشانش دادی
بلبل همه ی عمر فقط نالید و
یک موی تو گم شد، سر آن
انواع بشر همیشه میجنگید و
چادر به کمر ببند و با من تو بمان
در قلب خودت راه نده تردید و
یک عمر برایت نگران است دلم
همراه دلم زهره و هم ناهید و
این عشق مقدسست، زیرا که خدا
بر دفتر شعر من غزل پاشید و...
#احسان_اسکندری
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دستمریزاد