« يك گُهر »
آنكه از روز ازل ، ياوري اش يار تو شد
كي شود مژده بيايد،كه همان يار تو شد
بارها نامه نوشتـم ، كه تو دلدار مني
نامه اي نآمد1 از آنجا ،كه كسي يار تو شد
ديدن روي تو را ،كس نتوان ديد به چشم
عقل رحمانـي ما ، ناظر ديدار تو شد
يك گُهر2 پَرت3 شد از مخزن گنج ازلش
اي بشر شكر خدا كن،كه گهر سهم تو شد
اي پسـر ، صحبـت پيرانِ جهان را بـشنو
وقتِ پيران جهان ، صرف مَرزهاي4 تو شد
اي پسر ترك هوس كن،كه تو آزاد شوي
آن هوس همچو اجل آمد و همراه تو شد
بلبلي را كه باغ گلِ نسرين ، نظر آراسته
خبرش كن ،كه خزان در پي گلزار تو شد
رنگ زيباي جهان را ، همه كس خوش نگرد
خوش نظر گفته كه آن رنگ ، زِ نيرنگ تو شد
اي بشـر در ره توحيد ، قدم پيش گذار
تو كه مخلوق شدي،كيست كه خلاق تو شد
هـر چه باشد به جهان، صانع و مصنوع5 بُوَد
توكه مصنوع ويي6،كيست كه صانع به تو شد
آنكه از عالمِ نابود7 ، بـر اينجا بِـرساند
حكم جاري شد از آن مركز و همراه تو شد
آنكه پرگار زمين ، تربيت از بهـر تو كرد
زاثر8 تربيتـش بُد9 ،كه زمين رام تو شد
آنكه رزقـت دهد از پرتو لطفـش به يقين
ابـر و باد و مَـه و خورشيد ، پرستار تو شد
آنكه راهـت بـنموده ،سوي اين دشت فراخ
گفته يك بار ديگر، بـر در ما راه تو شد
همه كس صحبت نيكان، زِ خودش مي نگرد
نيك شد آنكه دلـش ،در ره گفتار تو شد
هر كسي آخر عمرش، نظري سوي تو داشت
عمر جاويد نظر داشت،كه ملحق به تو شد
قسمت علم حسن ، روي زمين قرعه زدند
شكر يزدان،كه همان قرعه به اين نام تو شد
٭٭٭
1- نيامد 2- گوهر 3- پرتاب گرديدن 4- عيب – زشتي 5- سازنده و ساخته شده 6- وي هستي 7- نيستي 8- از اثر 9- بود
حسن مصطفایی دهنوی
شعربسیارباارزش وزیبایی بود
از قلبتان برآمد
بردل ما نشست
همیشه سرافراز باشید
درود بیکران