سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        پهنه‌ی آینه‌

        شعری از

        باقر رمزی ( باصر )

        از دفتر صد غزل از کوچه دیوانه ها نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۹ ۱۸:۴۸ شماره ثبت ۸۷۷۱۳
          بازدید : ۲۸۷   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

         
        پهنه‌ی آینه‌
        صدایم کن
         
        تا از شاهراه حادثه‌ها
         
        به پهن‌دشت خاطره‌ها پرواز کنم.
         
        باید از سماوات به خود خودم که
         
        در نقطه‌ی هبوط آدم و حوا
         
        شبانه‌روز گرفتار هستم بنگرم.
         
        من از این مکتبی که در هیچ کتابی
         
        تعریف نشده است بیزارم.
         
        همان به که در دَمَن تنهایی
         
        از شیرابه‌های استریکنین تغذیه کنم
         
        و در سالگرد میلاد پیامبران غریبه
         
        و بی‌ شناسنامه
         
        در نی هستی‌ام بدمم
         
        و در جشن دو هزارو پانصد ساله‌
         
        و در نی هستی ام بدمم  و
         
        شاهد سماع عرفانی باشم.
         
        در جایی که عمق کدر آینه‌ها
         
        رؤیاهایم را تعبیر می‌کنند
         
        محصورم.
         
        من نای گریستن ندارم،
         
        خسته ام از دیدن محرومان گورخواب.
         
        بیا در اشکهای تزلزلم
         
        انعکاس هزاران گورخواب را ببین.
         
        ای آینه‌ی طراوت!
         
        ما را به برکه‌های مقبولیتت برسان.
         
        تنها به اندازه‌ای که بر پهنه‌ی آینه‌ی زنگار گرفته‌ام
         
        انگشت می‌کشم
         
        در جامعه دیده می‌شوم؛
         
        خطی که راهم را به حاشیه‌ی آینه‌ها می‌کشاند.
         
        دلم نیاز به وسعت دارد.
         
        دستانم نیاز به پرواز دارند.
         
        لبهای تف دیده‌ام
         
        محتاج شبنم هستند.
         
        حقیقتِ گلوی عفونی و تن زخمیِ واقعیتم،
         
        متنفر از افیون است.
         
        چه کسی مرا در حصر آینه‌ها نگه داشته است؟
         
        مرگ بر انسانهای خارپرور
         
        و گل‌نشناس!
         
        مرگ بر آنهایی که شروینها
         
        و پانته‌آ‌ها را میلیاردی
         
        و غلامها و عذراها را
         
        ریالی قیمت می‌زنند.
         
        باقر رمزی باصر
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۹ ۲۱:۱۲
        بسیار زیبا و شورانگیز بود
        موثر و پر معنی
        دستمریزاد خندانک
        محمد قنبرپور(مازیار)
        سه شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۹ ۰۹:۵۲
        سلام عالی زیبا و خواندنی
        استاد بزرگوار
        دوستتان دارم خندانک خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        سه شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۹ ۱۸:۳۲
        بسیار زیبا
        عالی بود استاد 🌹🌹🌹
        رامینه خوشنام
        چهارشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۹ ۰۱:۵۹
        درود
        زیبا بود🌹🌹🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0