دلتنگی

جالب و زیبا بود

زیباست و حس‌برانگیز

کوتاه های قشنگی می نویسی

خیلی قشنگ بود
درودتان

لطیف و زیبا بود
درودتان 🌹🌹🌹

قلمتان نویسا
هزاران درود

ورق مي زند دست شب دفتر عشق را
به نام تو كه مي گشايي در عشق را

(يكي) ديشب از باغ تنهايي من گذشت
شراب غمش كرده پر ساغر عشق را

(يكي) مثل خون در رگم مي دود روز و شب
به سلّولها مي دهد باور عشق را

(يكي) در خيابان خوابم قدم مي زند
صفا مي دهد عطر او بستر عشق را

(يكي) مي درخشد در اعماق قلبم هنوز
نشان می دهد چشم من گوهر عشق را

(يكي) ديشب از شهر من بي خبر پر كشيد
نهاده فقط ياد دردآور عشق را

نمي گنجد انگار روحم در اين تنگنا
طلب مي كند قلب من خنجر عشق را

سپيد است ديگر ورقها از اينجا به بعد
نمي داند اينجا كسي آخر عشق را... (م. فریاد)

همیشه (یکی) هست که آدم دلتنگشه... آخه این چه وضعشه؟!

سلام بر بانو آرسای گرامی
شعر پراحساس و دلنشینی بود
شاد و سلامت باشید