دوشنبه ۳ دی
|
آخرین اشعار ناب ناصر تهمک
|
خسته از ماندن و نترسیدن
شعر را توی کوه خالی کن
دور شو از تمام نزدیکات
حرفها را پر از حوالی کن
با دوتا جمله عاشقت باشد
پاسخش را فقط سوالی کن
مردنِ قْویِ زشتِ احمق را
با دروغت شبیه عالی کن
میپری توی دره, گافت را
شکل پرواز پُر تعالی کن
شاعری یا نه? پس دروغ بگو
اولی را مدام تالی کن
آدم قصهی خودت باش و
باطناً با کسی تبانی کن
پیرِ مرشد بمان و عارف باش
آخر شب فقط جوانی کن
مستمراً به ظلم نقدی را...
دزدکی جرمهای آنی کن
زندگی را به سخره بسپار و
توی هر لحظه زندگانی کن
آنقدر باش تا دلش برود
هر که دل داد را روانی کن
شاعری یا نه? پس دروغ بگو
ذهن گُل را زبالهدانی کن
از کتاب "مافیای سیر و سلوک" نوشتهی "ناصر تهمک"
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.