سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        جیغ بلند

        شعری از

        ناصر تهمک

        از دفتر مافیای سیر و سلوک نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۱:۲۷ شماره ثبت ۸۵۱۲۲
          بازدید : ۳۴۲   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ناصر تهمک

        دست برداری از انکار... وَ گندی بزنی
        حفظِ ظاهر نکنی , جیغِ بلندی بزنی
        لاشه را زیر پتو چال کنی , با لبخند
        با جسد نصفه‌شبی حال کنی, با لبخند
        رخ که دیوانه شود هر دو طرف باخته‌اند
        مهره‌ها بازی خود را به تو انداخته‌اند
        پاکت خالی از عشقش دو سه نخ خواهد زد
        آخر از سردی این رابطه یخ خواهد زد
        روزی از پنجره یک داد به در خواهد رفت
        عشقِ جوش آمده یک روز هدر خواهد رفت
        خَم و تکدیر, تمام تَنَش از تَن... تَنِش از...
        خستگی ,بحث مهمی که گلو... گردنش از...
        صبح خورشیدِ قشنگی به درک خواهد برد
        خواب را, قرص بزرگی‌ که مرا خواهد خورد
        حرف‌هام از دهن افتاده و پیک از دستم
        خسته گنجشکِ زبان‌بسته‌تر از بن‌بستم
        بنشینی به کسی لب نزنی , سرد شوی
        پاسخت را ندهد , طرد شوی , مرد شوی
        این هیولا به خودش آمده... مو در چنگم
        خاکریزم به تو تقدیم.... تماماً جنگم
        نامه آلوده به اشک است, چرا باز کنی!
        با کسی رفته به پایانه چه آغاز کنی!
        باز هم... باز نشد شعر بگِریَم , رفتی
        رفته از خانه و من رفته و گفتم... "گفتی"
        جیغ در مشت کنی, مشت کنی در جیغش
        تیغ بر دست کشی , دست کشی بر تیغش
        آخرِ قصه به خون و گِله پایان یابد
        کاش , می‌مرد که این فاصله پایان یابد
        هرچه از دست نرفت از بدنت خواهد رفت
        دشمنت قتل که کرد از وطنت خواهد رفت
        خوابْ چشمانِ کبود‌ست و لبِ تیره ولی...
        من پس از رفتن او چیره‌تر از چیره ولی...
        باز رفتی و نشد شعر بگِریَم... "گفتی"
        من فقط عشق, تو را, قرص, به مرهم... "گفتی"
         
        "ناصر تهمک"

        از کتاب «مافیای سیر و سلوک» نوشته‌‌ی «ناصرتهمک».
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۴:۰۵
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۰:۵۵
        باعرض سلام
        شعری
        دلنشین وزیبا
        هزاران درودتان باد
        خندانک خندانک خندانک
        مهدی شهبازی
        يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۴:۴۵
        درود بر شما بسیار زیبا سرودید خندانک خندانک
        لیلا امریاس(پریسا)
        دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۴:۵۱
        بسیار زیبا بود
        درودها
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3